روش مطالعه:
nمطالعه باید بر اساس یکی از سیستم های مطالعاتی باشد تا راندمان لازم را داشته باشد.
روش مطالعه PQ5R
nاین روش یکی از معروف ترین روش های بهسازی حافظه است .
nنام این روش همانند نام انگلیسی آن ( PQ5R ) متشکل از حروف
nمراحل قبل از مطالعه:
مرحله پیش خوانی Preview
مرحله سؤال کردن Question
nمراحل حین مطالعه
مرحله خواندن Reading
مرحله خلاصه نویسیRecord
n مراحل بعد از مطالعه
مرحله مرور کردن Review
مرحله ازبر کردن (مرور ذهنی)Recite
مرحله تازه کردن مطالعه Refreshment
•مرحله ی پیش مطالعه Preview
n مطالعه فصلهای مختلف کتاب را به صورت یک مطالعه اجمالی و مقدماتی
n خواندن عنوان فصلها , خواندن سطحی فصل , توجه به تصاویر , بخشهای اصلی و فرعی و خلاصه فصلها
¯ هدف در این مرحله یافتن یک دید کلی نسبت به کتاب و ارتباط دادن بخشهای مختلف کتاب با یکدیگر می باشد.
• مرحله سؤال کردن Question
nپس از مطالعه اجمالی موضوعات و نکات اصلی در باره ی آنها به طرح سؤال بپردازید. این کار باعث افزایش دقت و تمرکز فکر و سرعت و سهولت یادگیری می گردد .
nتذکر 1: از هر 3 یا 4 صفحه اگر یک سئوال کلی طرح کنید کافی است ونیازی نیست سئوالات زیادی را استخراج کنید.
nتدکر 2: برای اینکه در این مر حله شرطی بشوید ،بر روی میز مطالعه خود روی کاغـــذ بنویسید (Q ) که هر وقت این علامت را می بینید، یادتان بیافتد که باید سئوال طرح کنید.
n قبل از آغاز مراحل حین مطالعه ، مطالعه را از جنبه دیـــگری نیز مورد بررسی قرار می دهیم:
nمطالعه شامل سه بخش است: الف) یادگیری ب ) به خاطر سپاری ج ) یادآوری
nتذکر: از سیستم ها وروشـهای مطالعاتــی آنها یی موفق هستند که بر روی بخاطر سپاری ویادآوری کار بیشتری کـــرده اند .در حالــــیکه سیستم آموزش ما بریادگیری تأکید دارد. نسبت اهمیت مراحل بخاطر سپاری ویادآوری به یادگیری حدود 70درصد است.
نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 8:52 صبح روز چهارشنبه 89 دی 1
nهیچ قانونی برای زمان مطالعه نداریم ، هر وقت که راحت بود ید همان موقع بهترین زمان برای در س خواندن است، ولی 3زمان در یادگیری خیلی مهم است که بهتر است در این زمانها درس بخوانید:
اول صبح : به دلیل اینکه تازه از خواب بیدار شده اید وذهنتان منع قبلی ندارد ومطالب را به راحتی در خود نگه می دارد.پس طوری برنامه ریزی کنید که روزانه صبح ها نیم یا یک ساعت بتوانید درس بخوانید.
آخر شب: به دلیل اینکه بعد از درس می خوابید ومنع بعدی ندارید، مطالب فرصت پیدا می کند تا از نیمکره راست که جایگاه حافظه ی کوتاه مدت است وارد نیمکره ی چپ که جایگاه حافظه بلند مدت است، بشود.
nدوساعت قبل از غروب آفتاب: به دلیل کاهش اشعه کیهانی ونوع رابطه ی خورشید با زمین اختلال حواس کم می شود. پس سعی کنید این زمان صرف امور ییش پاافتاده نشود.
• زمانهای نامناسبِ مطالعه:
nبا شکم پُر درس خواندن مناسب نیست:حتماًبین وعده ی غذایی مثل ناهار وشام وآغاز مطالعه حداقل نیم ساعت فاصله باشد.
nبا شکم خالی درس خواندن نیز مناسب نیست :اگر گرسنه تان است ولی قسمتی از درستان هم باقی مانده است،اشکالی ندارد یک میوه یا شیرینی میل بفرمایید وسپس برگردید ودرستان را ادامه بدهید.
nخوابیده ودراز کشیده.
nدر هنگام حرکت وراه رفتن.
نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 8:43 صبح روز چهارشنبه 89 دی 1
به نام خدای حسین(ع)
هی پیامک پشت پیامک که شب یلدایتان مبارک
امشب شب هفت امام حسین(ع)
کاروان اسیران هنوز منزل به منزل دارد به سر های بریده با رشک نگاه میکند
راستی کاروان به شام خراب رسیده است؟؟؟؟؟؟
شب هفت امام حسین است
کدام یلدا
یلدای من
شام دراز غیبت منتقم منتظَر است
برای این شب
کدام صبح ، تعریف شده آیا
کدام صبح جمعه
شب هفت شهدای کربلاست
کدام یلدا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کدام مبارک؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پ.ن: ادامه مطلب:شرایط مطالعه ویژه دانشجویان شاهد که فصل امتحاناتشان نزدیک است. این روند ادامه خواهد داشت ان شا ء الله
پ.ن 2: از این پس در این وبلاگ به سوالات مشاوره تحصیلی دانشجویان شاهد پاسخ خواهم داد.البته با کدی که از طریق پیامک یا مراجعه حضوری به ستاد شاهد اعلام خواهند کرد.
ادامه مطلب...
نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 10:22 صبح روز سه شنبه 89 آذر 30
به نام خدای حسین(ع)
الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون
روز اول محرم /دلها آکنده از درد/ درد جانگداز شهادت دردانه خدا/ و ناگهان خدا/ خانواده ای از خیل ایثار گران را/بر سفره غم مهمان میکند/ باشد که اشکهای عاشورایی /مرهمی باشد بر /درد از دست دادن گلی خوشبوی / در پاییز .....
پ.ن: رحلت ناگهانی و جانسوز خانم ملیحه سروی دانشجوی شاهد رشته مهندس کشاورزی گرایش باغبانی را تسلیت می گوییم و از خداوند بزرگ برای این عزیز از دست رفته مغفرت و برای باز ماندگان ایشان صبر و اجر مسئلت داریم
پ.ن: خواهر عزیزم خانم مرضیه سروی دوستانت را در ستاد شاهد در غم خود شریک بدان
نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 9:44 صبح روز شنبه 89 آذر 20
به نام خدای حسین (ع) که رسیده محرمش از راه
می خواهم امشب ریا کنم تمام دلتنگی ام را
می خواهم امشب بر آشوبم بر آن هایی که دیگران را با خط کش های کوچکشان اندازه می گیرند
می خواهم امشب بگویم که این اشک ها نه از سر عجز که از سر دلتنگی است
تو تا عاشق نباشی چه می فهمی دلتنگی یعنی چه؟؟؟؟؟؟؟و من عاشقم آیا؟؟؟؟؟؟؟
نه
واقعا نه
عاشق که سر سلامت به پیکر داشته باشد ، عاشق نیست. به قول آقای کاظمی : من با سری که به روی گردن مخالفم
امشب می خواهم ریا کنم تمام کودکی ام را
کودکی بزرگ را که
تمام کودکی اش
به ناگاه ایستاد مقابل مادر شهیدی
و گفت" به من آیا اجازه یه بوسه بر دستان شهید پرورت می دهی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و بزرگترها ایستاده بودند و بر وبر نگاهش می کردند
امشب می خواهم ریا کنم تمام نوجوانی ام را در دهه شصت
تمام دوشنبه هایی را که در تشییع جنازه شهدا به روز گار نامراد خود گریسته ام
که چرا من این همه کوچکم
که اجازه جهاد ندارم
که چرا من دخترم و اجازه جهاد ندارم و....
چرا .....
امشب می خواهم ریا کنم
اشک هایی را که بعد از رفتن بچه های شهدا از این چار دیواری اتاق نا خود آگاه گونه هایم را بوسه می دهد
می خواهم ریا کنم تمام باورم را قبل از اینکه لایه های باورم ترک بردارد
امشب می خواهم ریا کنم تمام سالهایی را که شهر به شهر و دیار به دیار به دنبال رد پایی از هر کدام از شهدای هویزه هروله کرده ام و به دست باد سپرده ام روز های قشنگ نوجوانی و جونی ام را"چرا بعضی برای عشق دلهاشان نمی لرزد/بعضی نمی دانند /این دنیا به تار موی یک عاشق نمی ارزد"(احمد عزیزی )
امشب می خواهم ریاکنم لبخند شهیدی را که در خواب گفت : مقاله ات را خواندم ، قشنگ بود
امشب می خواهم ریا کنم چشم های نگران شهیدی را که علی کوچولویی را به آغوشم داد و گفت: مراقبش باش
امشب می خواهم ریا کنم همه دلخوشی ام را که خالصانه و بی هیچ چشم داشتی به پای فرزند شهیدی ریختم که حتی یکبار ندیده بودمش
امشب می خواهم ریا کنم تمام دلتنگی ام را
شاید فرصت عاشقی فط همین امشب باشد
خدای شهیدان
خوب است که بیداری تو همیشه
پس بیا دوباره تمام دلخوشی ام را بخر
به قیمت لبخندی شیرین بر لبان فرزند شهیدی
که فردا
ازگرد راه می رسد
پشت در اتاق شماره یک
نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 2:30 صبح روز دوشنبه 89 آذر 15
به نام خدای حسین(ع) که منتقم است و صبور
تقدیم به شهید دکتر شهریاری و استقبال بی نظیرش از محرم
اول قصه عشق یکی بود. یعنی فقط یکی بود و آن یکی خدای حسین (ع) بود و حضرت حسین(ع) و راه حسین(ع) و علی ابن الحسین (ع)و اصحاب الحسین(ع) و اولاد الحسین(ع) همه آیت همان یکی بود.
و یکی نبود یعنی عددی نبود که بخواهد باشد. یعنی بود، لشگری هم به هم زده بود اما در پرتو شمشیر حسین(ع) دیگر نبود.یعنی عاشورا که تمام شد.یکی بود و ان یکی خدای حسین (ع) که تازه شناخته شده بود دوباره در سایه سر حسین (ع) که بر نیزه ها قران قرائت می کرد.
رازیست در نام حسین(ع)
پس یکی بود و آن یکی خدای حسین (ع) بود و یک راه فقط و فقط ختم می شد به خدای حسین(ع ) که آن هم راه حسین(ع)بود
و یکی بود و آن یکی خدای حسین (ع) بود و آن یکی بندگانی داشت از جنس عشق که بوی سیب را خوب می فهمیدند و بو می کشیدند از ورای تمام معادلات فیزیک
و در میان آن بندگان یکی بود به اسم شهریاری
دکتر شهریاری
که هی با خودش زمزمه مضاعف می کرد هنگام کار مضاعف که چرا امسال محرم نمی رسد؟
ناگهان این سوال همه شد :هنوز که محرم نیامده. پس این بوی سیب از کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
راستی این بوی سیب از کجاست؟؟؟؟؟؟؟
بوی سیب با بوی خون آغشته است . یادمان باشد.
شهادت مجانی نیست یادمان باشد.
شهادت بی درد و خون ریزی نیست یادمان باشد.
شهادت بدون بی خوابی و بی تابی نیست یادمان باشد.
می گویند شهید باکری در یکی از عملیات ها آن قدر بی خوابی کشیده بود که مویرگ های چشمش پاره شده بود و خونریزی کرد.
شهادت بی درد نمی شود. شهادت بی زحمت نمی شود. شهادت بی استغاثه نمی شود. شهادت بی شناخت نمی شود.
راستی این بوی سیب چیست که ییچیده در دانشگاه شهید بهشتی
مگر دوشنبه است دوباره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مگر شهید آورده اند دوباره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پ.ن: گفته بودم امسال محرم چه زود....
پ.ن: در این متن 1+14 بار کلمه حسین (ع) تکرار شده است. این را خودم بعدا فهمیدم. یعنی که یعنی
نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 1:1 صبح روز چهارشنبه 89 آذر 10
به نام خدای حسین(ع) سید الشهدا
سیبش سرخ نبود ها، بوی سیب سرخ هم نداشت، سبز بود.ولی نمی دانم چرا یاد تو انداخت من را. یادش به خیر سال 62 یا 63 باغ.....سیب هایی که سرخ نبودن ولی حالا یادشان سرخ هست.
پ.ن :شهیدان زنده اند . به خدا شهیدان زنده اند
پ.ن: حکایتی داره این دست شهید آقای قربانی و اون آستین خالی اش ... باید یک روز سر فرصت بشینم و بگم
نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 11:39 صبح روز دوشنبه 89 آذر 8
به نام خدای حسین سید الشهدا(ع)
بغض دارم. دست و دلم به کار نمی رود.
و این خانه تنها جایست که بغضم را منتشر می کنم در آن
به امیدی
شاید....
روز بدی بوده امروز
و من احساس می کنم برای شارژ دوباره برای کار و تلاش ، به یک دلجویی حسابی نیاز دارم
به چیزی شبیه معجزه
پس دست بغضم را می گیرم و می آورم عشقستان
که روی سر درش نوشته
جایی برای درد دل با شهدا
بغضم را منتشر می کنم
و
می روم...
خوابیده ام که معجزه اتفاق می افتد
و من نمی دانم
سپاسگزار کدام شهیدم
که بغض فروخورده ی امروزم را خریده است؟؟؟؟؟
پ.ن: دلم برای این بچه ها تنگ شده : مریم ب، الهام ص، سعید ق، مجید ز، مریم ق، زینب ص، جواد ش ،زهرا ش، سید علی ح،محمد ح، حبیب غ، آذر ح، ، راضیه.....،محمد ر و همسرش،خاطره....،زینب....،سمانه....، علیرضا س ، صابر، مریم ف.....، آسیه ی، فاطمه ک، مسعود گ، محسن ن،ندا ص ، زهرا و، و از دوستان مجازی: امین عارفی ، سارا.....،م.ر، م.ط، و......
پ.ن: راستی این معجزه را مدیون بابای کدامتان هستم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پ.ن: دلم برای یک نفر دیگر که رفت بابایش را شهید کند و برگردد ولی برنگشت هم تنگ شده....به خاطر ایشون این پست رو سهمیه ای اعلام نمی کنم
نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 7:28 عصر روز یکشنبه 89 آذر 7
به نام خدای حسین(ع) سید الشهدا
بعضی ها باید باشند تا عطر شهادت گم نشود. خوشحالم که سهم شما از شهادت یک پا بیشتر نیست. وسط جلسه قلم و خود کارش را گرفتم واین جمله را برایش نوشتم. دکترخندید. و...
این روز ها آستین خالی یک نفر بد جوری دلم را هوایی عمو عباس دختر بچه ها می کند.دلم می خواهد به او هم بگویم : چه خوب که سهمت از شهادت یک دست بیشتر نیست. آخر عطر عباس می پراکند، آن آستین خالی ات در جان عاشقان
پ.ن 1: برای پای شهید دکتر ابوالفضل غفاری
پ.ن: و دست آقای قربانی
نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 8:46 صبح روز یکشنبه 89 آذر 7
به نام خدای حسین(ع)
تقدیم به دخترم زهرا خشک ریش و پرواز غریبانه و مظلومانه پدر شیمیایی و جانبازش حاج محمود خشک ریش
از روضه نوشت سه شنبه شب آینده از آن حزب الله جا مانده ام به خاطر سردردی که داشته ام. صبح چهار شنبه قبل از اذان صبح بیدار می شوم و روضه نوشته ها را می خوانم. اشک می ریزم و دلم را تکیه می دهم به دست های کوچک دختر سه ساله مولا که صورت نیلی را از مادر به ارث دارد.
هر چه اشک می ریزم دلم سبک نمی شود. دلگیرم. نمیدانم گله کنم یانه . اما از دلم می گذرد ...
وارد اداره که می شوم .اطلاعیه ای نظرم را جلب می کند.
جامانده ای دیگر پر کشیده است.
جامانده ای دیگر مسافت جامانده تا یاران شهیدش را با با سرفه های خشک طی کرده است.
سرفه های نا آشنابرای گوش های خو گرفته با عادات سخیف
قبل از رفتن به اتاقم به اتاق سید می روم. شاید دلم می خواهد.........
سید می گوید: بابای زهرا..... مجلس.ساعت.... و می پرسد که من هم می آیم........
و من هم البته که می آیم و مگر می شود که نیایم
قبل از ساعت دو بچه ها جمع می شوند.دوستانش و......
نرسیده به خیابان......دلم بی تاب می شود و اشک هایم جاری
زهرا گریه می کند در آغوش فاطمه
و بچه ها گریه می کنند
و روضه خوان مجلس تلاش می کند تا زهرا را آرام کند به این جملات: دلت رو ببر پیش دل سه ساله مولا
و دوباره روضه
روضه سه ساله
و پدری که چشم به راه دختر است تا از دانشگاه بیاید و تا چشم باز می کند و دخترش را می بیند، لبخند می زند و تمام...
ودختری که چشم به راه پدر است در خرابه
و پدری که می رسد از راه
اما نه با پای که با سر
دخترم دل بابا هم برایت تنگ شده. آنقدر که به اشتیاق تو ببین بابا به سر آمده به دیدنت
و دختری که اشک می ریزد و اشک می ریزد و اشک
و مگر یه دختر سه ساله چه قدر اشک دارد در چشم های کوچکش
وخداکند که بیاید زود منتقم تمام خون هایی به ناحق ریخته شده تاریخ
و خدا کند که بیاید زود مرهم تمام درد های دل دخترکان سه ساله
و خدا کند که بیاید زود مرهم زخم کودکان شش ماه
آمین یا رب المهدی (ع)
نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 5:49 صبح روز جمعه 89 آذر 5