سفارش تبلیغ
صبا ویژن



می خواهم ریا کنم. حرفی هست؟ - عشقستان اسماعیل ،درد دل با شهدا






درباره نویسنده
می خواهم ریا کنم. حرفی هست؟ - عشقستان اسماعیل ،درد دل با شهدا
کربلایی ام البنین
مگو دگر بهانه برای گرفتن نیست/ دلت برای شهیدان مگر نمی گیرد.......همین
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
امام حسین و ائمه(ع)
کربلا نوشت
شهدای هویزه
مشاوره تحصیلی
یادگار شهدا
خاطرات شهدا
درددل باشهدا
دلنوشته
سایر شهداء
جهاد سایبری
انقلاب
آبان 89
دی 89
آذر 89
بهمن 89
تیر 90
اسفند 89
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
خرداد 91
آبان 91
دی 91
بهمن 92
اسفند 92
خرداد 93
اردیبهشت 93
شهریور 93
آذر 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
شهریور 94
بهمن 94
مهر 94
مرداد 95
آبان 95
شهریور 95
دی 95
شهریور 97
تیر 97


لینکهای روزانه
پدران آسمانی [22]
همشهریان شهید [43]
شهید رضایی نژاد [27]
یک آشنای قدیمی [47]
درددل بچه شهیدا [57]
شهیداصغری خواه [64]
شهیدرضوان خواه [72]
پرسه در خیال [43]
افق جان [718]
مشق عشق [44]
شهدای گردان لیله القدر [33]
شهید فخرالدین [291]
خواهرشهیدکاظم [137]
برای شهدا [107]
دختران بابا عطا [171]
[آرشیو(17)]


لینک دوستان
اندیشه نگار
اینجانب ، ابوحیدر
•°•°•دختـــــــــــرونه هـــای خاص مــــــــــــن•°•°•
اشک شور
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
.: شهر عشق :.
دوستدار علمدار
❤ღمشکات نور الله ღ❤
روزهای جانبازی
همراز شقایق
خاطرات چادر مشکی
قطعه 26
خاطرات اسارت
گمنام مثل باباش
وما ادراک
مناجات با عشق
بسم رب الشهدا
مشاور
سایت 598خبری
فلسفهِ سیاست
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
می خواهم ریا کنم. حرفی هست؟ - عشقستان اسماعیل ،درد دل با شهدا

آمار بازدید
بازدید کل :235564
بازدید امروز : 8
 RSS 

   

به نام خدای حسین (ع) که رسیده محرمش از راه

می خواهم امشب ریا کنم تمام دلتنگی ام را
می خواهم امشب بر آشوبم بر آن هایی که دیگران را با خط کش های کوچکشان اندازه می گیرند
می خواهم امشب بگویم که این اشک ها نه از سر عجز که از سر دلتنگی است
تو تا عاشق نباشی چه می فهمی دلتنگی یعنی چه؟؟؟؟؟؟؟و من عاشقم آیا؟؟؟؟؟؟؟
نه
واقعا نه
عاشق که سر سلامت به پیکر داشته باشد ، عاشق نیست. به قول آقای کاظمی : من با سری که به روی گردن مخالفم
امشب می خواهم ریا کنم تمام کودکی ام را
کودکی بزرگ را که
تمام کودکی اش
به ناگاه ایستاد مقابل مادر شهیدی
و گفت" به من آیا اجازه یه بوسه بر دستان شهید پرورت می دهی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و بزرگترها ایستاده بودند و بر وبر نگاهش می کردند
امشب می خواهم ریا کنم تمام نوجوانی ام را در دهه شصت
تمام دوشنبه هایی را که در تشییع جنازه شهدا به روز گار نامراد خود گریسته ام
که چرا من این همه کوچکم
که اجازه جهاد ندارم
که چرا من دخترم و اجازه جهاد ندارم و....
چرا .....
امشب می خواهم ریا کنم
اشک هایی را که بعد از رفتن بچه های شهدا از این چار دیواری اتاق نا خود آگاه گونه هایم را بوسه می دهد
می خواهم ریا کنم تمام باورم را قبل از اینکه لایه های  باورم ترک بردارد
امشب می خواهم ریا کنم تمام سالهایی را که شهر به شهر و دیار به دیار به دنبال رد پایی از هر کدام از شهدای هویزه هروله کرده ام و به دست باد سپرده ام روز های قشنگ نوجوانی و جونی ام را"چرا بعضی برای عشق دلهاشان نمی لرزد/بعضی نمی دانند /این دنیا به تار موی یک عاشق نمی ارزد"(احمد عزیزی )

امشب می خواهم ریاکنم لبخند شهیدی را که در خواب گفت : مقاله ات را خواندم ، قشنگ بود
امشب می خواهم ریا کنم چشم های نگران شهیدی را که علی کوچولویی را به آغوشم داد و گفت: مراقبش باش
امشب می خواهم ریا کنم همه دلخوشی ام را که خالصانه و بی هیچ چشم داشتی به پای فرزند شهیدی ریختم که حتی یکبار ندیده بودمش
امشب می خواهم ریا کنم تمام دلتنگی ام را
شاید
فرصت عاشقی فط همین امشب باشد
خدای شهیدان
خوب است که بیداری تو همیشه
پس
بیا دوباره تمام دلخوشی ام را بخر
به
قیمت لبخندی شیرین بر لبان فرزند شهیدی
که
فردا
از
گرد راه می رسد
پشت در اتاق شماره یک



نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 2:30 صبح روز دوشنبه 89 آذر 15

l>