سفارش تبلیغ
صبا ویژن



امام حسین و ائمه(ع) - عشقستان اسماعیل ،درد دل با شهدا






درباره نویسنده
امام حسین و ائمه(ع) - عشقستان اسماعیل ،درد دل با شهدا
کربلایی ام البنین
مگو دگر بهانه برای گرفتن نیست/ دلت برای شهیدان مگر نمی گیرد.......همین
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
امام حسین و ائمه(ع)
کربلا نوشت
شهدای هویزه
مشاوره تحصیلی
یادگار شهدا
خاطرات شهدا
درددل باشهدا
دلنوشته
سایر شهداء
جهاد سایبری
انقلاب
آبان 89
دی 89
آذر 89
بهمن 89
تیر 90
اسفند 89
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
خرداد 91
آبان 91
دی 91
بهمن 92
اسفند 92
خرداد 93
اردیبهشت 93
شهریور 93
آذر 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
شهریور 94
بهمن 94
مهر 94
مرداد 95
آبان 95
شهریور 95
دی 95
شهریور 97
تیر 97


لینکهای روزانه
پدران آسمانی [22]
همشهریان شهید [43]
شهید رضایی نژاد [27]
یک آشنای قدیمی [47]
درددل بچه شهیدا [57]
شهیداصغری خواه [64]
شهیدرضوان خواه [72]
پرسه در خیال [43]
افق جان [718]
مشق عشق [44]
شهدای گردان لیله القدر [33]
شهید فخرالدین [291]
خواهرشهیدکاظم [137]
برای شهدا [107]
دختران بابا عطا [171]
[آرشیو(17)]


لینک دوستان
اندیشه نگار
اینجانب ، ابوحیدر
•°•°•دختـــــــــــرونه هـــای خاص مــــــــــــن•°•°•
اشک شور
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
.: شهر عشق :.
دوستدار علمدار
❤ღمشکات نور الله ღ❤
روزهای جانبازی
همراز شقایق
خاطرات چادر مشکی
قطعه 26
خاطرات اسارت
گمنام مثل باباش
وما ادراک
مناجات با عشق
بسم رب الشهدا
مشاور
سایت 598خبری
فلسفهِ سیاست
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
امام حسین و ائمه(ع) - عشقستان اسماعیل ،درد دل با شهدا

آمار بازدید
بازدید کل :235346
بازدید امروز : 4
 RSS 

   

یلدااااااااا

شب دراز غیبت یار است

الیس الصبح بقریب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 1:46 عصر روز چهارشنبه 91 آذر 29

سر بابا را گذاشت روی پایش و ناز می کرد :
لالا لالا بابایی
بابا جونم لالایی

لالا لال بابایی
چند روزه که کجایی
لالا لالا بابایی
بابا جونم لالایی
لالا لالا بابایی
خوبه به فکر مایی

لالا لالا بابایی
بابا جونم لالایی

به تلافی همه سه سالی که
بابا براش لالایی خونده بود

فقط حیف
در آغوش سه سالگی اش

تنها  سر بابا
جا  می شد



نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 9:4 صبح روز سه شنبه 91 آذر 28

آرام آرم آرام
روز ها از پی هم می آیند و می روند
دو سه روز است که برگشته ایم سر کارو زندگی خودمان
هفت روز بیشتر گذشته از شهادت امام حسین علیه السلام

آرام آرام آرام
کاروانی به سمت شام در حرکت است
نمی دانم در این کاروان کسی دلش آمده است آب بنوشد یا خیر
خداکند رباب در این چند روز آبی ننوشیده باشد(این را زن ها به خصوص آن هایی که مادر هستند می دانند چرا)

آرام آرام آرام
کاروانی کوچکی دارد به دروازه های شام نزدیک تر میشود

دلم می خواهد بپرسم
آیا تب امام سجاد علیه السلام پایین آمده این چند روز یانه؟

آیا مرهمی برای آبله پای کودکان یافت شده؟
کودکی که در بیابان ها گم شده بود ، پیدا شد؟ سالم بود؟

آیا عمه زینب حالش خوب است؟ زخم سرش چه طور است؟و زخم دلش؟ وزخم بالهایش؟



نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 2:13 عصر روز دوشنبه 91 آذر 13

امام جواد علیه السلام: در کار ها استوار باش تا به نتیجه برسی
شهادت مظلومانه و جانسوز میوه دل امام رئوف را خدمت همه مشتاقان این خاندان تسلیت میگویم
امروز ایستادن در مقابل باب الجواد خیلی هم آسان نبود. به یاد همه بودم



نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 8:31 صبح روز سه شنبه 91 مهر 25

اگر دیدی بوی یاس میاد
صدای نفس های عمو عباس میاد
آهسته زمزمه کن
السلام علیک یا ابا صالح المهدی

میگن صاحب الزمان علیه السلام عاشق عمو عباسشون هستن و هر جا اسم ایشون باشه سر می زنن
البته فقط ایشون نیستند که عاشقانه عمو عباسشون رو دوست دارند. شنیدید امام صادق علیه السلام فرمودند: رحم الله عمی العباس
آقا جون عیدتون مبارک

جایی خواندم در قیامت پیامبر صلوات الله علیه و آله از مادر سادات می پرسند: دخترم چی آوردی برای شفاعت؟ محسن؟ لخته های جرگ مجتبی؟ پهلو شکسته ات؟ ...؟؟؟؟؟؟
جواب می شنوند دستهای بریده پسرم عباس کافیست(اگر چه زاده ی ام البنین است /ولیکن مادرش زهراست عباس)

پ.ن: عباسِ زهرا سلام الله علیها تولدت مبارک



نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 7:25 صبح روز یکشنبه 91 تیر 4

زنگ زدم ستاد شاهد دانشگاه یزد برای پیگیری کار یکی از بچه ها
طرف گوشی رو برداشت با لهجه ی خوشگل یزدی گفت: بفرمایید
گفتم :.... هستم از دانشگاه مشهد
پرسید کجا؟ بعد بغض کرد.مکث کرد. شاید هم......
کارم که تمام شد گفت : من سید رضوی ام به جدم بگید : بی بی فاطمه دلش تنگ شده



نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 12:28 عصر روز دوشنبه 91 فروردین 28

رقیه جان(س)
جان شیرین شیعه
به یک سوالم جواب می دهی
وقتی لحظه آخر افسار اسب بابا را گرفتی
وقتی از رفتن نگهش داشتی که بغلت کند
نازت کند
راستش را بگو
در گوشت همان چیزی را گفت که رسول خدا (صلوات الله علیه و آله )در گوش فاطمه (سلام الله علیها )اش گفته بود؟
برای همین آرام شدی و گذاشتی که برود؟
راستش را بگو
بابا در گوشت نگفت : دخترکم طاقت بیاور . زمان جدایی طولانی نیست و تو به زودی به من خواهی پیوست
همین ها را نگفت در گوشت؟

پ.ن : کاروان اسیران در راه است. این روز ها حال اهل بیت چگونه است خدایا
آیا تب امام سجاد علیه السلام فروکش کرده است؟
آن دختری که گم شده بود از کاروان پیدا شد؟
بانو رباب در چه حال است. وای اگر ربابا آب بخورد این روزها.....ب
اید مادر باشی تا بفهمی ....این روز ها شیر هست ولی علی اصغر نیست(ع)
دلم این روز ها بیشتر دنبال رباب است. شاید بانو بیشتر از بقیه پرهیز داشته باشد از نوشیدن آب.اگر آب بخورد.....
راستی سری به محمل نخورده هنوز آیا؟؟؟؟؟؟؟



نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 11:28 صبح روز چهارشنبه 90 آذر 23

شش ماهه گناهی نداشت
اما لشگر تاریکی می ترسید
از اینکه او هم
روزی به سن علی اکبر (ع) و عباس(ع) برسد
پس تیغ کشید
رشته ی شش ماهگی اش را
تا بگسلد
این رشته را
با طول عُمر

غافل از اینکه
او با همین سن کم
طول تمام تاریخ را
طی خواهد کرد

سه شعبه که اصابت کرد
 کوتاه شد
بعد از آن
مسیر عشق



نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 8:41 صبح روز چهارشنبه 90 آذر 16

تمام شهر بوی سیب گرفته است
و من دلم
بی تاب تن تبداریست
که غروب پس فردا
تنها مرد قبیله است
سوار بر اشتری بی جهاز
پیشاپیش خواتین حرم
به سمت شام

السلام علی الحسین علیه السلام .
و علی علی ابن الحسین علیه اسلام
و علی اولاد الحسین علیه السلام
و علی اصحاب الحسین علیه السلام

بیمار چنین عاشق دلدار که دیده / در تاب و تب از عشق رخ یار که دیده
گه شده مجنون و کشد کوه مصیبت/ گاه از غم لیلا شده تبدار که دیده

پ.ن: کاش تب می کردم.
همه ی دلتنگی ام را این روزها

این متن را دوباره بخوانید: اَینَ الطالب بِدَم القتول بکربلا



نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 8:1 صبح روز یکشنبه 90 آذر 13

هوا گرم باشد
چند روز آب نخورده باشی
تشنه باشی
داغ شش برادر، دو پسر، 35 عمو زاده و برادر زاده و خواهر زاده و... دیده باشی
و میانه ی میدان هروله کنی برای نجات بچه ها
هوا گرم باشد، آن هم گرمای طاقت سوز عراق
سه روز آب نخورده باشی وچادر  خاکی میراث مادر را محکم گرفته باشی
 امام زمانت را حسین علیه السلام را می بینی که لبخند می زند به رضایت

چادرم را که جابه جا می کنم این روزها روی سرم
سر صلاه ظهر، با دهان روزه و تشنه ی تشنه ی تشنه
هلاوت و خنکای نگاه مهربانت
از هر عسلی شیرین تر است
بانوی مهربانی که عاشق حسین علیه السلام بودی و حسین علیه السلام عاشق تو

پ.ن: اجابتی بود به این دعوت " صبر ریحانه ها" http://reyhaneha.razedel.ir



نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 8:52 صبح روز دوشنبه 90 مرداد 24

   1   2      >
l>