می گویند : دل به دل راه دارد.
راست می گویند، اما توخودت بگو! دل کوچک من، چگونه میتواند به دل بزرگ تو راه داشته باشد؟
گفتی هر چه زخم دارید بیاورید.و من برای بارگاه آسمانی نگاهت تنها یک بال زخمی آوردم
گفتی "به یادتان هستم" و....
گفتی و هر چه تو گفتی، من باور کردم بی آنکه حتی یک کلمه بپرسم.
از پشت باورم راه زیادی آمده ام. نگذار لایه های باورم ترک بردارد.
حال که دل سودا زده ام را چون چکاوکی زخمی به آستانت آوردم، بگوآیا در حوالی خانه جایی برای ساختن آشیان هست؟
پدرم می گوید: " دورکعت نماز ، تنها دو رکعت نماز می تواند مرا به تو برساند."
مادرم می گوید:" نیمه شبها از این حوالی عبور میکنی"ومن خیلی از این نیمه شبها خواب نیستم و تن تبدار خویش را در مسیر نسیم مهربانی ات قرار میدهم.
پدرم،مادرم، برادران، خواهران و دوستانم هر کدام از تو قصه های دارند. ومن..... راستش.....
قصه ی من تنها قصه بوی یاسی است که امروز موقع طلوع آفتاب در حرم حضرت رئوف پراکنده بودی...
بین خودمان بماند... روز میلاد تو تنها اگر به خاطر بوی یاس نبود...جا نداشت اشککککککک
اما ....
پ.ن : میلاد نور دل تمام انبیاء و اولیا و اوصیاء حضرت بقیه الله الاعظم بر تمام منتظران و محبان آن حضرت مبارک باد
نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 11:12 صبح روز یکشنبه 90 تیر 26
خدایا میشه لبخند بچه ی شهید ز.ض رو نقد حساب کنی بی زحمت
نقد، همین الان، همین جا
می دونی که کارم کجا گیره خدایا
نقد، همین الان، همین جا
نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 12:54 عصر روز یکشنبه 90 تیر 12
امروز خدایت تو را بر گزید یا رسول الله که واسطه ی فیض باشی بین او و بندگانش
و گفت به تو : بخوان به نام پروردگارت
و تو خواندی
و گفت : لولاک لما خلقت الفلاک
و تو گفتی : حسین منی و انا من حسین علیه السلام
و 6 روز دیگر باقیست . تا روزی که حسین علیه السلام متولد شود
راستی آیا رازیست در فاصله بعثت تو با تولد حسین علیه السلام؟
پ.ن: خلق شد. آنچه خلق شد در 6 روز
نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 9:12 عصر روز پنج شنبه 90 تیر 9
السلام علیک یا ایها الرئوف (ع)
می رسم خسته و مقابلت
هستی ام را به باد خواهم داد
تا نگاهم کنی تو را سوگند
به عزیزت جواد(ع) خواهم داد
(استاد محدثی)
پ.ن: این که مشهدی جماعت روز شهادت امام کاظم(ع) هم از جواد الائمه (ع) مایه میزاره برا دلجویی و دلداری امام رضا(ع) خودش حکایتیه که بماند.اجالتا شهادت مظلومانه حضرت باب الحوائج موسی ابن جعفر(ع) را خدمت همه عاشقان ولایت تسلیت می گویم
نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 7:6 صبح روز سه شنبه 90 تیر 7
متنی فوق العاده زیبا از استاد زنده یاد قیصر امین پور
آدمها مثل ِ کتابها هستند
بعضی آدمها جلدِ زرکوب دارند،/بعضی جلدِ ضخیم و بعضی نازک،/بعضی آدمها ترجمه شده اند،
بعضی از آدمها تجدیدِ چاپ میشوند،/و بعضی از آدمها توقیف و بعضی از آدمها فتوکپی ِ آدمهای ِ دیگر اند.
بعضی از آدمها صفحاتِ رنگی دارند،/بعضی از آدمها تیتر دارند، فهرست دارند،و روی پیشانی ِ بعضی از آدمها نوشته اند:/حق ِ هر گونه استفاده ممنوع و محفوظ است.
بعضی از آدمها قیمتِ روی ِ جلد دارند،/بعضی از آدمها با چند درصد تخفیف به فروش میرسند،
و بعضی از آدمها بعد از فروش پس گرفته نمیشوند./
بعضی از آدمها را باید جلد گرفت،بعضی از آدمها را میشود توی ِ جیب گذاشت!
بعضی از آدمها نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته میشوند.
بعضی از آدمها خط خوردگی دارند،بعضی از آدمها غلطِ چاپی دارند
.بعضی از آدمها را باید چند بار بخوانیم تا معنی ِ آنها را بفهمیم.
و بعضی از آدمها را باید نخوانده دور انداخت.کتابها مثل ِ آدمها هستند.
بعضی از کتابها برای ِ ما قصه میگویند تا بخوابیم.و بعضی قصه میگویند تا بیدار شویم،
بعضی از کتابها تنبل هستند.بعضی از کتابها تقلب میکنند،بعضی از کتابها دزدی میکنند!
بعضی از کتابها به پدر-و-مادر ِ خود احترام میگذارند.
و بعضی حتی اسمی هم از پدر-و-مادر ِ خود نمیبرند.بعضی از کتابها هرچه دارند، از دیگران گرفته اند.
بعضی از کتابها هرچه دارند به دیگران میبخشند.و بعضی از کتابها فقیر اند و بعضی گدایی میکنند.
بعضی از کتابها پرحرف اند، ولی حرف برای ِ گفتن ندارند،و بعضی ساکت و آرام اند ولی یک عالم حرفِ گفتنی در دل دارند.
بعضی از کتابها بیمار اند،بعضی از کتابها تب دارند و هذیان میگویند.
بعضی از کتابها، کودکانه و لوس حرف میزنند.و بعضی از کتابها فقط غر میزنند و نصیحت میکنند.
بعضی از کتابها پیش از تولد میمیرند.
و بعضی تا ابد زنده هستند
پ.ن: این بعضی آخر مثل قرآن ، مثل شهیدان
نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 6:8 عصر روز یکشنبه 90 تیر 5
ضرب المثله.. هر جا که شلوغ باشه و بی در و پیکر بهش میگن بازار شام
هر جا که مظلومی زیر دست و پای ظالمی درد بکشه بهش میگن بازار شام
هرجا یتیمی آهسته وآهسته اشک بریزه، سر بابا رو روی نیزه تماشا کنه بهش میگن بازار شام
هر جا که داغ دیده ای کتک بخوره بهش میگن بازار شام
بازار شام.......بازار شام..........بازار شام
هر جا خانواده ی حسین ی رو اذیت کنند بهش میگن بازار شام
راستی خانواده غلام کبیری رو کجا کتک زدن؟؟؟؟؟؟؟؟
بازار شام؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
امان از شام ......امان از شام...... امان از شام
زینب غمدیده منم نام من/آخر همین نام مرا می کُشد
بس که زدند سنگ جفا بر سرم /سنگ لب بام مرا می کُشد
محنت ایام مرا می کُشد/غمکده ی شام مرا می کُشد
زینب غمدیده منم نام من/آخر همین نام مرا می کُشد
پ.ن:دلم گرفته کاش یکی روضه بخواند
نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 9:27 صبح روز یکشنبه 90 خرداد 29
بوی خانه ات
پیچیده در مشام دلتنگی هایم
خجالت می دهی خدایا
پ.ن: آقا سید زیارت قبول......
نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 9:39 صبح روز دوشنبه 90 خرداد 9
استخاره کردم امشب
می بنوشم من دوباره
آیه های کوثر آمد
در جواب استخاره
پ.ن: خوشم که امسال زاد روزم با زاد روزت یکی شده کوثر رسول الله(ص)
نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 12:46 عصر روز سه شنبه 90 خرداد 3
یه هو دلم برای شهید بهنام محمدی تنگ شد.
یه هو همین جوری....یک سرچ تو وبگاه ها وموتور ها بکن
شاید تو هم دلت براش تنگ شد.
خدا رو چه دیدی.....شاید...
نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 2:57 عصر روز دوشنبه 90 خرداد 2
گودال قتلگاه پر از بوی سیب بود
تنها تر از مسح کسی بر صلیب بود
یک دشت سیب سرخ به چیدن رسید بود
فصل رسیدنش به رسیدن رسیده بود
شعر نمیدانم از کی است
نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 11:30 صبح روز سه شنبه 90 اردیبهشت 27