کربلایی ام البنین - عشقستان اسماعیل ،درد دل با شهدا






درباره نویسنده
کربلایی ام البنین - عشقستان اسماعیل ،درد دل با شهدا
کربلایی ام البنین
مگو دگر بهانه برای گرفتن نیست/ دلت برای شهیدان مگر نمی گیرد.......همین
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
امام حسین و ائمه(ع)
کربلا نوشت
شهدای هویزه
مشاوره تحصیلی
یادگار شهدا
خاطرات شهدا
درددل باشهدا
دلنوشته
سایر شهداء
جهاد سایبری
انقلاب
آبان 89
دی 89
آذر 89
بهمن 89
تیر 90
اسفند 89
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
خرداد 91
آبان 91
دی 91
بهمن 92
اسفند 92
خرداد 93
اردیبهشت 93
شهریور 93
آذر 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
شهریور 94
بهمن 94
مهر 94
مرداد 95
آبان 95
شهریور 95
دی 95
شهریور 97
تیر 97


لینکهای روزانه
پدران آسمانی [22]
همشهریان شهید [43]
شهید رضایی نژاد [27]
یک آشنای قدیمی [47]
درددل بچه شهیدا [57]
شهیداصغری خواه [64]
شهیدرضوان خواه [72]
پرسه در خیال [43]
افق جان [718]
مشق عشق [44]
شهدای گردان لیله القدر [33]
شهید فخرالدین [291]
خواهرشهیدکاظم [137]
برای شهدا [107]
دختران بابا عطا [171]
[آرشیو(17)]


لینک دوستان
اندیشه نگار
اینجانب ، ابوحیدر
•°•°•دختـــــــــــرونه هـــای خاص مــــــــــــن•°•°•
اشک شور
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
.: شهر عشق :.
دوستدار علمدار
❤ღمشکات نور الله ღ❤
روزهای جانبازی
همراز شقایق
خاطرات چادر مشکی
قطعه 26
خاطرات اسارت
گمنام مثل باباش
وما ادراک
مناجات با عشق
بسم رب الشهدا
مشاور
سایت 598خبری
فلسفهِ سیاست
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
کربلایی ام البنین - عشقستان اسماعیل ،درد دل با شهدا

آمار بازدید
بازدید کل :236245
بازدید امروز : 41
 RSS 

   

واگویه ای با  آقای علیرضا کیانی
رونوشت : به شهید محمود کاوه

سلام
از وقتی گفتید که کمتر هستید نمی دانم چرا هر وقت میام بیانچه تصویر حاج محمود میاد جلو چشمم
یک بار نوشته بودید که حاجی کاوه پدر محمود را از نزدیک دیدید
این روز ها سری به امام رضای 62 بزنید
البته حاجی دیگه تو مغازه اش نیست
یک سری هم اگر حوصله کردید به کتاب نبرد الواتان استاد موسوی بزنید
راستی ........هر وقت اسم آلواتان میاد هنوز هم می ترسم
اینجا آلواتان که نیست هست
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
از آلواتان سخت است
عمق جنگل های نت
از عمق جنگل های آلواتان خطر ناک تر است
خیلی خطر ناک تر و ترسناک تر
چشمان نگران حاج محمود از عمق آلواتان نگاه می کند

اذان می گویند: اشهد ان امیر المومنین علی ولی الله
علی(ع)
این نام آشنای درد است
و مرد
اگر درد نداشته باشد
مرد نیست
بگذار شانه هایت هنوز
عمق جنگلهای وهم انگیز نت را
درد بکشد

علی تنهاست.......باور کن



نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 12:39 عصر روز دوشنبه 90 فروردین 22

عکس نوشت: کفشدوزک ها همیشه زیر خال های قشنگشون چیزهایی مهمی قایم می کنند.باور ندارید صبح یک روزبهاری ...
نوروز نوشت: این اولین پست این وبلاگ در سال 1390 است.سال نو همه دوستان عزیز مبارک..اگرچه سعی کردم پیغام ها را بی پاسخ نگذارم اما اگر باز دیدها بی پاسخ ماند بخشید...
 بهار نوشت: ....
دلتنگی نوشت: کاش کفشدوزک ها می دونستند که آدم ها بعضی وقتها چه قدر دلشان تنگ می شود.



نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 8:32 صبح روز سه شنبه 90 فروردین 16

با همه شور و شوق کودک درون که امسال بیتاب تر از همیشه منتظر عید بود
برای خودم هیچ لباس عیدی نخریدم
از کودکان مسلمان تازه یتیم شده مصر و ولیبی و بحرین و.... خجالت کشیدم
باید از فردا منتظر جمعه موعود بود
 لباس عید از دست گل نرگس...........

پ.ن: از امام صادق در مورد نوروز ایرانیان پرسیدند فرمود: قائم ما در آن ظهور می کند



نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 12:11 صبح روز پنج شنبه 89 اسفند 26

به نام خدای سید الشهدا(ع)

من: آقای دکتر...گفتن نظرتونو در مورد جلسه تحلیل پژوهش بگین.امروز عصر خوبه یا فردا صبح؟
دکتر: من با شما یه کار دیگه ای هم دارم. چند لحظه بشینید.
من: ببخشید دکتر امروز عصر، شب چهارشنبه سوری هست.اگه فردا جلسه باشه برای من بهتره آخه شب رفتن به خونه برای من سخت میشه
دکتر: من یه سفر درپیش دارم. باید با خونه هماهنگ کنم. می خواهم باشما را جع به موضع دیگه ای صحبت کنم
من(در حالی که خودم رو به نشنیدن زدم): ببخشید دکتر من باید خبر رو ببرم و ...
دوباره من(با کنجکاوی روی کتابهای روی میز دکتر): چه کتابهایی دارین.این یکی که هنوز بازهم نشده(خاطرات عزت شاهی)
من: میشه این کتابو به من قرض بدین
دکتر : کلا به شما قرض میدم. یعنی اهداش می کنم.
من (پشیمان از این حرکت)و یادم می آید که سال گذشته هم این کار را تکرار کرده ام و از راه نرسیده رفته ام سراغ کتاب های روی میز دکتر
من (پارسال): این کتاب ها چیه؟
دکتر : بازش نکن
من (بی توجهبه اخطار دکتر): در مورد سازمان مجاهیدن خلقه؟
دکتر: بهت میگم دست نزن. باز نکن. عکس هاش خیلی بده. طاقت نداری ببینی....
من(بعد از دیدن کتاب و عکش هاش و اینکه حالم به شدت بد می شود): آخه این چیز ها چیه نگه می دارین تو اتاقتون. کنجکاوی ادم تحریک می شه
من (امروز با اشاره به کتاب خاطرات عزت شاهی): خوب خوراک عیدم تامین شد. دکتر نگفتید جلسه کی باشه ؟
دکتر : بعد از نماز بیا . زنگ بزنم خونه هماهنگ کنم
دکتر بعد از چند دقیقه): می خوام راجع به یک طرح فرهنگی در مورد شهدا با شما کنم. ..... باید شهدا را برد به خانه ....
من ( ایستاده پشت قفسه کتاب های دکتر که جانباز است و...): عجب حکایتی : ادم شهدا رو ول کنه ، شهدا ادمو ول نمی کنن
دکتر : یعنی چی؟
من : یعنی همین دیگه... اگه نخواهی هم...
دکتر : نفهمیدم
من : خیلی ساده است دکتر من این روز ها به استعفا فکر می کنم. شما تازه یک کار تازه می تراشید برای من
دکتر(یک ساعت بعد و بعد از نماز ): جلسه فردا بعد از نماز ظهر خوبه. قبل از نماز جایی هستم. بعد از نماز..راستی گفتید که با این پروژه همکاری می کنید دیگه؟
من: به یک شرط
دکتر : چی ؟
من: که نوشتن سفارشی نباشه.. هر وقت هر چی اومد بنویسم
دکتر : باشه اصلش هم همینه
من : باشه شما اسم شهید رو بدید. من دلنوشته و داستان و شعر و..می نویسم.اگر هم نتونستم بنویسم، از نوشته های دیگران پیدا می کنم ....

من (با خودم ): چرا قبول کردی؟ مگر.....راستی چی شد که قبول کردم؟
پ.ن: چند روز است بد جوری به استعفا از محل کارم فکر می کنم.دلم برای خودم تنگ شده....کاش جرعه ای اخلاص برای روز مبادا کنار میگذاشتم. چه قدر این روز مبادا سخت است .امروز همان روز مباداست برای دل بی قرار من
پ.ن 2: بر می گردم اداره آقای...:....، آقای رییس:.. خانم:... و من........
پ.ن 3 : قابل توجه شهید محمد مهدی عارفی : ..........بی خیال این نیز بگذرد



نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 4:33 عصر روز سه شنبه 89 اسفند 24

سلام آقای خوبی ها
از وقتی شنیده ام وبلاگ ها را می خوانید. هوس کردم با شما خاطره بازی کنم.
راستش اولش اصلا فکر نمی کردم از شما این همه خاطره داشه باشم. آن هم خاطره های شخصی
سال هزار و سیصد و شصت و چند بود؟شما یادتان هست؟ من یادم نیست. فقط یادم هست که دبستانی بودم. کلاس پنجم و شما تازه ریس جمهور شده بودید.
یک روز از طرف شما یک بسته آموزشی برای ما آمد. رویش نوشته بود از طرف ریس جمهور. شاید هم مدیر مدرسه گفت نمی دانم. آن بسته شامل چند تا دفتر بود. یکی دو تا مداد سیاه و مداد گلی.. همراه با یک سفارش: درس بخوانید. خوب درس بخوانید.
آن روز هوای شمال . هوای مناطق محروم که مابودیم ابری و بارانی بود. برای اولین بار مسیر مدرسه تا خانه را با ماشین آمدم که بسته اهدایی شما خیس نشود.راستی از همان روز خوب درس خواندم ها . خیلی خوب
راستی این احمدی نژاد شبیه آن روز های شما نیست؟

بگذریم سال هزار و سیصد شصت و هشت یود. امام مریض بودند.دبیرستانی بودم و امتحان مثلثات داشتیم آن روز که....
توی مراسم ارتحال امام  توی حرم ، برای شما نامه نوشتم. یادتان هست؟ نوشتم حالا که رهبر شده اید وظیفه تان خطیر تر است. نوشتم قیامت هست و نزدیک است. نوشتم مواظب خودتان باشید.
خیلی جسورانه بود نامه ام . اما پر از خلوص بود.
و شما آقا ، قبل از جسارت، خلوص را گرفتید.(بعد ها شنیدم نامه را خوانده اید. خودتان. خود خودتان)...
نامه ای که با این جمله شروع شده بود: قال الحسین(ع) : (الهی انت کهفی حیین تعیینی المذاهب فی سعتها).
نماینده تان آمد منزل مان. از طرف شما سلام رساند و در قبال نامه ام کمی پول داد تا برای خودم از طرف شما هدیه بخرم. سه جلد کتاب دانش زیست شناسی و یک جلدزیست شناسی مقدماتی خریدم و روی جلدش نوشتم هدیه از طرف مقام معظم رهبری..
کتاب ها به درد کنکورم می خورد. هنوز هم به درد کنکور ته تغاری خانه می خورد آقا...گفته بودید درس بخوانید دیگر نه.. خوب درس بخوانید..

دهه هفتاد را خوب درس خواندم آقا. خوب . خیلی خوب. بچه بودم که گفت بودید : خوب درس بخوانیم. یادم بود. و شدم شاگر اول استان. شاگرد اول نهمین همایش دانشجویان بسیجی کشور با معدل بالای 18و....

سال 82 بود. سرهنگ.... گفت قرار است. دیداری با رهبر داشته باشیم.
گفت: می خواهم تو را هم ببرم. این دیدار اجر کاری بود که نمی خواهم بگویم که ضایع نشود. 
خیلی چسبید. یادتان هست؟؟؟؟ توی حسینیه اولین بار بود که شما را از نزدیک میدیدم و.....و چه قدر انرژی داشت آن دیدار. همان سال فوق لیسانس هم قبول شدم. و باز درس خواندم و درس... سفارش شما بود...

 

راستی یک چیز هم بگویم این روز ها روزی یک ساعت ورزش می کنم. این هم سفارش دیگرتان است دیگر نه...به فکر تقویت تقوا هم هستم... اینها سفارش اکیدتان به جوانان است دیگر نه؟اگر چه ما که دیگر....

پ.ن: به همه ی وبلاگ نویس های ارزشی: حرف های حضرت آقا حجت را بر همه تمام کرده است . لطفا تا خون به دل ایشان نشده و دوباره تذکر نداده اند. مصادره به مطلوب کردن فرمایشان ایشان را بس کنید.



نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 4:35 صبح روز دوشنبه 89 اسفند 23

چه بوی سیبی پیچیده در اتاق
آیا امروز هم کسی به بوی سیب
در خواهد زد؟؟؟؟؟؟؟



نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 10:33 صبح روز یکشنبه 89 اسفند 22

چند توصیه مهم
 نظر گرفتن زمان برای کارهای پیش بینی نشده(چند تا از خانه های جدول را برای این امر خالی نگه دارید. 
توجه به ساعت بدن(کار های خیلی مهم مثل درس خواندن را برای زمان هایی قرار دهید که مود شما بالاست و حس خوبی دارید. یا درس های سخت را برای زمان مود بالا و درس های آسان را برای مود کم در نظر بگیرید.)
تنظیم خواب و استراحت(به هیچ وجه ساعت خواب خود را کمتر از مقدار لازم نکنید. قرار نیست در طول مدیریت زمان صدمه ببینید)
اختصاص زمان به شیوه مناسب : نیاز به توضیح روش ها دارد که در پستی مجزا خواهم گفت



نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 3:21 عصر روز جمعه 89 اسفند 20

 به جدولی زمانی که برای هفته در نظر گرفته این بر گردید تعداد ساعت‌های خالی جدول را بشمارید. اگر تعداد ساعت‌های خالی جدول شما بیشتر از تعداد ساعت‌های لازم برای انجام کارهای ضروری شما است، جشن بگیرید!!!
اگر تعداد ساعت‌های خالی جدول شما کمتر از تعداد ساعت‌های لازم برای انجام کار‌های ضروری است، به خاطر بیاورید که نمی‌توان در یک جعبه پنج کیلویی بیشتر از پنج کیلو بار گذاشت. در این حالت شما باید کارهایتان را اولویت بندی کنید. اولویت بندی به این معناست که شما باید کارهایتان را بر اساس درجه اهمیت رتبه‌بندی کنید.
اول فرض کنید که وقت شما کافی است و تعداد خانه‌های خالی جدول بیشتر از زمان لازم برای انجام کارهای مهم است.پس حالا :    
تکلیف عملی1-
در این حالت فهرستی از کارهایی درست کنید که

1—فعالیت هایی که مهم و فوری هستند. مثلا خواندن درس برای امتحان فردا (مهم بودن فعالیت بر اساس ارتباطش با هدف برنامه تعیین می شود. )
 2- فعالیت هایی که مهم هستند ولی فوری نیستند. مثلاً می‌خواهید کتابخانه‌تان را مرتب کنید. یا می‌خواهید مقاله‌ی مربوط به درسی را که باید چند هفته دیگر تحویل بدهید شروع کنید. یا به دیدن یک فیلم بروید.

3- فعالیت هایی که مهم نیستند ولی فوری هستند .(فعالیت هایی مثل استحمام کردن، اتو کردن لباس، خرید یا مطالعه  کتاب رمان و...)

4- فعالیت هایی که  نه مهم و نه فوری هستند آخرین فهرست شما فهرست این فعالیت هاست. منظور کارهایی است که شما صرفاً‌ به این‌ دلیل آنها را انجام می‌دهید که وقت زیادی دارید.

تکلیف عملی 2
 زمان لازم برای انجام هریک از این فعالیت‌ها راتخمین بزنید.

فهرست را براساس مهم‌ترین تا کم‌اهمیت‌ترین رتبه‌بندی کنید.

این کارها را در جدولتان جا بدهید تا زمانی که جای خالی در جدول باقی نماند.

تکلیف عملی 3-
کارهایی را که میتوانید تفویض کنید مشخص کنید. (از فعالیت هایی غیر مهم و فوری مثل اتو کردن لباس، بخشی از فعالیت هایی مهم و غیر فوری مثل تمیزز کردن کتاب خانه  و اغلی فعالیت های غیر مهم و غیر فوری )
کار هایی که قابل تفویض شدن هستند ، تفویض کنید.

پ.ن: به سلامت جسمانی خود توجه کنید: یعنی از خواب کافی نزنید.
شما برای رسیدن به موفقیت باید بتوانید سارقین زمان را در اسرع وقت شناخته و دستگیر کنید. در پست بعد به آن ها خواهم پرداخت. ان شا ء الله

 



نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 3:12 عصر روز جمعه 89 اسفند 20

اهداف را  به صورت جمله مثبت بنویسید.(می خواهم به وزدن ... کیلو برسم لاغر بشوم به جای چاق نباشم)
اولویت بندی کنید.
اهداف خود را به صورت کوچک و عملی نگه دارید.
اهداف واقع بینانه تعیین کنید.
اهداف را خیلی پایین و کم تعیین نکنید.
اهداف تان دارای ویژگی های زیر باشد: زمان داشته باشد. قابل دسترس باشد. قابل اندازه گیری باشد.

 تکلیف عملی :
1-
 فهرستی از  کارهایی که باید برای رسیدن به هر هدف انجام شود، تهیه کنید . (مطالعه، کلاس رفتن، کار، رفت و آمد، تماشای تلوزیون، لباس شستن، غذاخوردن، صحبت با تلفن، ورزش و غیره ...)
2- برای انجام هر کدام از این کار ها زمانی را
تخمین بزنید
3- خانه های جدولی را که در چند پست قبل تهیه کرده اید با این فعالیت ها پر کنید.
حالا لازم است شما فعالیت ها را اولویت بندی کنید . بر اساس چهار سوالی که در پست قبل (نماز اول وقت از خودتان پرسیده اید)

•پ .ن : این داستان ادامه دارد : پست بعد چگونگی اولید بندی ان شا ء الله 



نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 5:56 صبح روز جمعه 89 اسفند 20

در سنت دینی مسلمین، یکی از مستحبات مؤکد، اقامه نماز در ابتدای زمان شرعی است که در اصطلاح عرفی مسلمین «نماز اول وقت» گفته می‌شود و بر اساس آموزه‌ها و وعده‌های همین سنت دینی عمل به این مستحب، مستوجب ثواب اخروی است. ولی پیچیدگی زندگی مدرن و اشتغالات فراوان مسلمانان در زمانه ما موجب شده کمتر «فرصت» عمل به این مستحب شرعی را یافته و نمازهای یومیه ـ که بر اساس آیات 17 و 18سوره روم قرآن واجب شرعی است - بویژه نمازهای ظهر، عصر، مغرب و عشا با تأخیر خوانده شود.
این دغدغه روزانه جامعه دیندار و شریعتمدار در عصر متجدد، تیزرو و پیچیده باید سامان یابد و پاسخ داده شود که در مواجهه با این «چه کنم» و «انتخاب» چگونه باید عمل کرد؟ طبیعی است پاسخ شرعی و فقهی آن ترک هر عملی به احترام نماز است. همانگونه که در روایات آمده است، رسول مکرم خدا (ص ) مشغول به هرکاری بودند، چون وقت نماز فرا می‌رسید رنگ از رخساره ایشان می‌رفت و حضرتش همچون معشوقی مضطرب به اقامه نماز می‌شتافتند. ولی اگر همه مسلمین چنین تقیدی در عمل به سنت نبوی داشتند شاید امروز این مسأله دغدغه‌ای را بر نمی‌انگیخت.
بر اساس ادله عقلی و علمی زیر که از یک اصل مشهور و تثبیت شده مدیریت استنباط شده، برای هر مسلمانی اقامه نماز اول وقت نه تنها از نظر فقهی عمل به یک مستحب شرعی و آرامش درونی و ثواب اخروی است، بلکه از نظر عقلی نیز و با در نظر گرفتن آموزه‌های مدیریت زمان «time management  » امری صواب و بجا در انجام امورات روزانه است. مدیریت زمان بر4 اصل استوار است:

1- آیا لازم است کاری حتماً انجام شود؟

2- آیا این کار را حتماً من باید انجام دهم؟

3- آیا این کار حتماً باید الان انجام شود؟

4- آیا این کار اولویت اول را درکارهای امروز من دارد؟

براساس علم مدیریت هر فردی برای تنظیم و ساماندهی امورات روزانه خود در مواجهه اولیه با هر کاری باید به سؤالات مذکور پاسخ داده و سپس اقدام کند. فرد مسلمان نیز در مواجهه به صدای اذان و دعوت به اقامه نماز اگر بر اساس سؤالات علمی مذکور عمل کند براساس تأیید و توصیه عقل معاش‌اندیش، اقامه نماز اول وقت را در اغلب زمانها بر دیگر کارها ترجیح داده و برتر می‌شمارد.
به همین سادگی و آسانی وجوب عقلی اقامه نماز اول وقت برای مسلمانان محرز است؛ حال آنکه شریعت چون بر آسان‌گیری بنا شده آن را مستحب می‌داند.

  پ.ن: بحث مدیریت زمان ادامه دارد. فعلا این تذکر برای خودم بسیار لازم بود .
بحث بعدی اولیت بندی فعالیت های روزانه است که به نوعی در این مبحث به آن اشاره شد(پاسخ به سوالات)
شماره های قبلی این پست را در آرشیو بخش مشاوره تحصیلی ببینید



نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 5:38 صبح روز جمعه 89 اسفند 20

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
l>