به نام خدای حسین(ع)
از راه که رسید زد زیر گریه. کلی طول کشید تا گفت دردش چیست.
باید در خواست می داد به یکی از بخش های اداری
راهنمایی اش کردم که در خواستش را بنویسد
حالا باید منتظر رئیس اداره می شدیم تا در خواست را امضاء کند
ریئس اداره پیغام داده بود که امروز نمی آید.دوباره بغض کرد و....
پرسیدم : تا حالا از بابات کمک خواستی
گفت : نه. تا حالا بهش فکر نکردم.
گفتم: گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست(البته این را با لحن مخصوص خودم گفتم ). ببین اولی قطره خون شهید که به زمین می ریزد آبرویی پیدا میکند که.... تازه حدیث قدسی هم داریم که وقتی شهید جان داد خدا خودش تکفل خانواده اش را به عهده می گیرد. از این که بگذریم شهید لاله به خواب مادرش آمده و گفته: مادر ما اینجا دستمان خیلی باز است. چرا از ما کمک نمی خواهید؟
به فکر فرو رفت. بغض کرد و رفت
این چه کاری بود که من کردم خدایا . نکند دل یتیم شهیدی را شکسته باشم
ولی نه انگار بابایش دست به کار شده بود. کسی پیگیر مشکلش هست. کسی که همرزم بابا علی است و دست همان خدایی که جایگزین شهید در خانواده اش است
صبح زنگ زدم. تشکر کرد. گفتم چرا از من تشکر می کنی. کس دیگری دست به کار مشکلت شد.
پ.ن: آهای بابا علی . با شمایم ها.. گوش کن.. مطمئنم چنان می زنی توی برجک بعضی ها که دفع بعد غلط بکنند اشک یتیمی را در بیاورند چه برسد به یتیم شهید