خدا از اول کارش درست بود.از همان اول که انسان را خلق کرد.اگر چه ملائکه اعتراض کردند که" اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء"
اما خدا چون کارش درست بود، گفت:انی اعلم مالا تعلمون:من چیزی میدانم که شما نمی دانید
جنگ که شد ، خدا چون کارس درست بود، به ملائکه گفت: بیایید و ببینید این بنده ی من چه ها که نمی کند.
خدا از همان روز اول جنگ ، آمار همه چیز را داشت.
آما گلوله هایی که قرار بود شلیک شود. و آمار کسانی که قرار بود پر پرواز بگیرند و.....
تکلیف هر گلوله ای را هم خدا از همان اول معلوم کرد.
هر گلوله ای که اصابت میکرد و هر مردی که می افتاد .
خدا چون کارش درست بود خیال آن مرد را از جانب اهل و عیالش راحت میکرد.
آغوشش را باز میکرد و می گفت : بیااااااا و نگران نباش خودم جایگزین تو در خانواده ات هستم
خدا چون کارش درست بود. کارش خودش را در زمین به دست بنده ای هایی که مانده بودند انجام می دانند.
این شد که بعضی ها شدند نماینده خدا برای خانواده ی شهید
یکی از این گلوله هایی که رویش نوشته بود :پر پرواز... خورد به بابا علیرضای سمیه ... سال 65...
اون روز سمیه یا هنوز به دنیا نیامده بود. یا خیلی کوچک بود. آخر سمیه متولد سال 65 است
خدا به خیلی ها نمایندگی داد که به جای خودش هوایی سمیه ی بابا علیرضا را داشته باشند. و بعد خودش تماشا کرد که کدام نماینده کارش را درست انجام میدهد و کدام یکی نه
بماند که بعضی ها نماینده خوبی برای خدا نبودند.
خدایا چون کارت درست است...حالا که این امانت در مسیر من قرار گرفته از خودت کمک می خواهم