یک جایی همین نزدیکی ها
یک سنگ قبر هست
که رویش نوشته شهید عباس....
و من مدتهاست دلم می خواهد بروم و سر بگذارم و......
و هی حرف بزنم و هی حرف بزنم و ...
حرفهایی را که به کسی نمیشود گفت
حرفهایی که باید به کسی گفت که کاری از دستش بر بیاید
و من می دانم که عباس کاری از دستش بر میآید
چون شنیده ام که شهدا دستشان باز است
نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 10:42 صبح روز دوشنبه 93 اسفند 18
بعضی وقت ها اتفا هایی برای آدم می افتد که خاصند
و این اتفاق های خاص تاثیرات خاص هم روی مسیر زندگی آدم می گذارند
احساس می کنم برای من یکی از آن اتفاق های خاص افتاده
مثل کسی می مانم که همه ی داشته هایش را درون پوشه ای گذاشته و با شتاب در مسیر می رود
ناگهان کسی به شدت به آدم تنه می زند
تا به خود بیای همه ی داشته های پوشه ات پخش زمین شده اند
می شود جمعشان کرد
ولی چند اتفاق هم این وسط می افتد
بعضی از آنها را باد همراه خود می برد و دیگر دستت به آنها نمی رسد
بعضی از آنها سالم می مانند و به داخل پوشه بر می گردند
بعضی هایشان هم ممکن است گلی یا خاکی یا خیس یا .... بشوند
آن ها را شاید نشود دیگر داخل پوشه گذاشت.
چون بقیه محتویان پوشه را هم کثیف می کنند
و حالا من در حال تماشای محتویات پخش و پلا شده ی پوشه زندگی ام هستم پس از تنه زدن یکی
خیلی چیز هایش را باد برده است. خیلی چیز هایش از بین رفته اند و بعضی چیز ها هم سالمند ولی خیس شدند.و حالا....
نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 1:5 عصر روز سه شنبه 93 اسفند 5
اذان بگو بلال
بگو شهادت می دهم
مرد مسیحی عاشق شده بود
و درست از روزی که عاشق شده بود
هر روز بر گذرگاه معشوق می نشست
تا فقط او را ببیند یا بویش را استشمام کند
چند روزی مریض شد
مریض بود و دلتنگ و بیتاب
و ناگهان
معشوق آمدو مرد مسیحی را در آغوش گرفت
مرد مسحیحی از شدت اشتیاق در آغوش معشوق جان داد
در آغوش ابالقاسم
اذان بگو بلال
بگو شهادت می دهم وقتی پیامبر گفت : بلال اذان بگو
ناباروانه گفتی: من؟؟؟؟؟؟؟
توییکه به خاطر سیاهی پوستت تحقیر شده بودی، به بردگی رفته بودی و حالا
او تو را دیده بود
دیدنی متفاوت؛ نه آنگونه که همه می دیدند
او روشنی دلت را دیده بود نه سیاهی چهره ات را
اذان بگو بلال
بگو شهادت میدهم در روزگاری که دختران مهر پدر ندیده زنده در گور میشدند
پدر کوثر بر دستهای دخترش بوسه زد
اذان بگو بلال
بگو شهادت می دهم رحمه للعالیمن
قاتل عمویش حمزه را وقتی مسلمان شده
بخشید وقصاص نکرد
اذان بگو بلال
بگو شهادت می دهم ماه هم عاشق بود به شهادت شق القمر
اذان بگو بلال
بگو شهادت می دهم محمد(ص) یتیم ایستاده بر بلندای نور الهی است
و بگو شهادت می دهم نور خدا با فوت خفاشان خاموش نمی شود هرگز
اذان بگو بلال
روزی 5 مرتبه اذان بگو
بگو اشهد ان محمد رسول الله
نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 9:16 صبح روز یکشنبه 93 اسفند 3