به نام خدای حسین (ع)
تابستان 81 مشغول تکمیل نوشته های مربوط به شهید علم الهدا بودم و منتظر یک نامه مهم
یک روز که از محل کار بیرون آمدم تا راهی خانه شوم. جلوی در چشمم به یک نامه افتاد. فکر کردم نامه مورد نظر است. نامه را برداشتم و باز کردم و با کمال تعجب دیدم 20 سال از تاریخ ارسال نامه گذشته یعنی نامه در تاریخ مرداد 61 نوشته شده
آن روز رفتم کنگره سرداران شهید و نامه را به استاد داستان نویسی جناب آقای سرگرد موسوی نشان دادم. ایشان نامه را خواند و گفت: عجیب و جالب است . این نامه را نگه دار ، سعی کن فرستنده و یا گیرنده اش را پیدا کنی. این نامه سفیر یک پیغام است در زندگی تو(حکایت همان چیزی است که چند پست قبل نوشتم)
این نامه را گم کرده بودم و نویسنده و گیرنده را هم پیدا نکرده بودم. دو هفته پیش که عازم اردوی جنوب بودم، در آخرین لحظه قبل از حرکت به سمت راه آهن این نامه از لای کاغذ پاره های قدیمی ام پیدا شد. چه طوری بماند و با من به اردوی جنوب آمد.
شما هم بخش هایی از این نامه را بخوانید: بسم الله الرحمن الرحیم. خدمت برادر عزیزم حمید سلام علیکم، امید وارم که حالت خوب باشد و با صحت و سلامت مشغول خدمت به اسلام و مسلمین باشی .. در هر کجا که باشی دعای خیر ما پشت و پناه شماست . از حال ما خواسته بودی بحمد لله بد نیستیم. ممکن است از کار من که رفتم جبهه خیلی تعجب کرده باشی ولی حمید جان آنقدر دلم می خواست بروم جبهه که اگر در تهران می ماندم هیچ کاری نمی توانستم انجام دهم. ....بالاخره از خدا کمک خواستم که به ما نشان دهد وظیفه ی ما چیست، درست همان شب که این مسئله را با خدا درمیان گذاشتم در خواب محسن(پرویز )را دیدم و تمام مسائل را به او گفتم و او گفت : برو جبهه و خلاصه آمدیم......نمی دانم نامه چه موقع به دست شما می رسد ولی حمله بزرگی در پیش است که قرار است بصره را بگیرند. چون عراق تشکیل گردان های زرهی مثلثی کرده است و عبور از آن ها مشکل است(البته به یاری خدا همه چیز آُسان است) تمام تیپ ها به خصوص تیپ محمد رسول الله که ما در این تیپ هستیم گروهانهای ضد زره خود را فوق العاده نسبت به حملات قبلی تقویت کردندو اگر انشا ء الله عمری بود و در حمله شرکت کردیم وکارمان با آرپی جی 7 می باشد. نمی دانم صلاح خدا در چیست. در زنده بودن یا در شهید شدنمان....حمید جان ما اینجا وقت هیچ چیز نداریم حتی نوشتن وصیت نامه
حمید جان از قول من به آقای اشرفی سلام برسان و به ایشان بگو انتخابی که کردم صددر صد صحیح است....
راستی حمید جان....از همگی دوستان التماس دعا دارم
برادر کوچکت عباس 20/5/61- اهواز پایگاه منتظران شهادت
گیرنده: تهران کوی نصر...منزل حاج آقای......لطفا برسد به دست برادرم حمید
فرستنده: اهواز. پایگاه منتظران شهادت ...گردان ذوالفقار ، گروهان ادوات ضد زره: عباس
پ.ن: آخرش هم نفهمیدم این نامه در تقدیر من چه می کند؟ چرا دقیقا 20/5/81 پیدا شد(20 سال بعد از ارسال)؟چه طور گم شد؟ چه طور پیدا شد؟ چرا با من آمد اردوی جنوب؟