و خدای حسین (ع) همین نزدیکیست
دلم گرفته....دلتنگم...بیتابم.. بی تاب تر از تمام لحظه های خورشید
مادر در تکاپوی سفر به کربلای حسین ابن علی (ع) است
و من
سفر به کربلای حسین علم الهدا
هر چه باشد او مادر است. بزرگتر است
و من به اندازه زیارت بین الحرمین بزرگ نشده ام هنوز
من هزار و چهار صد سال است که سه ساله ام
نه
هزار و چهار صد سال است که دلخوشی هایم شیر خواره اند
شش ماه
و گاهی البته آنقدر کوچک می شوند این شش ماهه ها
که به شیر خوارگی هم نمی رسند
انگار داغدار عشقی شش ماهه است
گلوی نازک دلتنگی هایم
مادر پنج شنبه می خواهد برود بین الحرمین و عباس را قسم بدهد به...
اما من
به اندازه زیارت عباس ابن زهرا(ع) و علی(ع) بزرگ نشده ام
من دلتنگ عباس شلمچه ام
دلم کودک شده امروز
و در بیابان بی کسی هروله می کند
کسی عمه جان زینب (ع) را همین دور و برها ندیده است؟؟؟؟؟؟
دلم یک شانه صبور می خواهد تا سرم را بگذارم و های های گریه کنم
تمام بیتابیم را
مادر می خواهد به کربلای حسین ابن علی (ع)
مادر تا کربلای عباس(ع) کمتر از ده روز دیگر فاصله دارد
و من
در هوای کربلای حسین علم الهدا بال بال می زنم
و حتی نمی دانم
چند روز و چند روز دیگر باید صبر کنم
قول های مسئولین مربوطه را