مرد روستایی بهشری راهی مشهد بود.
آیت الله کوهستانی گفت: سلام مرا به امام رضا علیه السلام برسان و جوابش را هم برایم بیاور
مرد روستایی یهشهری 10 روزی مشهد بودو این سفارش یادش رفت. روز دهم ناگهان یادش آمد و با خودگفت: بدون جواب سلام چگونه برگردم بهشهر
با نهایت اخلاص به امام رضا(ع) از طرف آیت الله کوهستانی سلام کرد.
ناگهان پرده از جلو چشمش کنار رفت و روی پرده مشکی نوشته بود سلام مرا هم به آقای کوهستانی برسان و بگو بیشتر (یا شاید هم زودتر) به ما سر بزند
مرد روستایی بهشهری برگشت و خواست پیام را برساند.
اما شنید: جواب را همان روز شنیدم:به زیارتشان شرفیاب شوم. هر چه زودتر
امام رضا علیه السلام جون... یعنی دلتون برای ما هم تنگ میشه گاهی آیا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 6:5 عصر روز دوشنبه 98 تیر 24