باور نداشت جنگ تمام شده و هر روز آماده رزم بود.[1]
به شب بیداریها و خیره شدنش به نقاط حمله احتمالی دشمن عادت کرده بودیم.
رفتن و آمدنها و غیبتهای چند روزهاش برای کسب اطلاعات و عملیات دیگر برای خانواده عادی شده بود.
اما نمیدانستیم که یکی از این غیبتها؛ غیبتی دیرپا خواهد شد.
دو سال پیش پدر برای همیشه رفت و دیگر بازنیامد.
دو سال است که برای مأموریت شناسایی و جمعآوری اطلاعات به کوهستانهای سردشت رفته و دیگر بازنگشته است.
دو سال تمام هر جاییکه تصورش را بکنید زیرپا گذاشتیم، اما اثری از او نیافتیم.
میگفت، رزمندگان منتظر اطلاعات هستند و اگر اطلاعات به دست آنها نرسد، غافلگیر خواهند شد.
عشایر مناطق کوهستانی سردشت چنددهه بعد از پایان جنگ، مدام، محمدحسین مارسولی را میدیدند که به زغم خود درحال جمعآوری اطلاعات بود.
با اندک آذوقهای به دل کوه میزد تا برای فرماندهان عملیات، اطلاعات جمعآوری کند.
برایش اهمیتی نداشت که نزدیک به 30 سال از پایان جنگ گذشته ،
موج خمپاره در همان سالهای جنگ نگاه داشته و اجازه نداده بود با واقعیت پیرامون ارتباط ایجاد کند.
خانواده هنوز چشم انتظار بازگشت اویند.
پ.ن : چندی قبل خبری با عنوان جانباز گمشده خواندم که .....بماند ....
سایت خبری دزفول تایمز[1]
نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 7:46 صبح روز چهارشنبه 97 شهریور 21