سر بابا را گذاشت روی پایش و ناز می کرد :
لالا لالا بابایی
بابا جونم لالایی
لالا لال بابایی
چند روزه که کجایی
لالا لالا بابایی
بابا جونم لالایی
لالا لالا بابایی
خوبه به فکر مایی
لالا لالا بابایی
بابا جونم لالایی
به تلافی همه سه سالی که
بابا براش لالایی خونده بود
فقط حیف
در آغوش سه سالگی اش
تنها سر بابا
جا می شد
نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 9:4 صبح روز سه شنبه 91 آذر 28