یه خیابان بهشتی/اسمش بین الحرمینِ/هر کجاش که پا می ذاری/جا قدمهای حسینِ
پیامک داده بود: امید وارم یه روزی تو دو راهی بین الحرمین گیر بیافتی و ندونی کدوم طرف بری
وقتی پیامک رو خوندم دلم لرزید. اما واقعا درکی از این حیرانی نداشتم
تا اینکه سفر اول هتلمان دقیقا رو به روی حرم حضرت عباس علیه السلام بود.فازی داه بود حضرت عباس به همنام مادرش ام البنین:)
اونجا به ناچار از هتل که در می امدم صاف می رفتم حرم حضرت عباس علیه السلام (با اینکه سفارش مادر این بود که اول حرم امام حسین علیه السلام)
اما این بار از خیابان منتهی به حرم حضرت عباس وارد می شدیم و از خیابان منتهی به حرم امام حسین خارج
به ناچار در هر تشرف باید از بین الحرمین رد می شدم.
یعنی اصلا قبل از تشرف گیر همان دو راهی می افتادیم.
بماند که به برکت همان پیامک سالها پیش هر لحظه به یاد مریم بود که خدا کند به زودی خودش هم همین حیرانی را تجربه کند.
حیرانی غریبی بود.حیرانی بین الحرمین اما نه از نوع ندانستن است. جنگ ادب و عشق و شور و مستی است.
می خواهی به سمت حضرت عباس بروی.. ادب می گوید اول حسین علیه السلام
می خواهی به سمت حسین علیه السلام بروی عشق می گوید: تذکره حرم حسین علیه السلام عباس علیه السلام است. پس اول عباس
و بعد تو می مانی ... اول کدام یک...
و ناگهان به خود می آیی و می بینی بارها و بارها طول بین الحرمین را به سبک صفا و مروه رفته و باز گشته ای
و هنوز همان طور حیران در میانه خیابان بهشتی قدم میزنی یک چشم به این حرم و چشم دیگر به آن یکی
یه خیابان بهشتی/ اسمش بین الحرمینِ/هر کجاش که پا می ذاری/جا قدمهای حسینِ/ دو تا گنبد طلایی/ رفته تا به عرش علاء/....
انگاری هر دوتاش مال حسینِ