یایید، بیایید،
عجله کنید. بشتابید.بشتابید
همین حالا که فردا خیلی دیر است
همین حالا دلخوشی های یک نفر
در این آشفته بازار هستی
به حراج گذاشته شده
یک نفر که آنقدر کوچک است
که طاقت دلخوشی های بزرگ را دیگر ندارد.
یک نفر که می خواهد برای روز تعطیلش خودش تصمیم بگیرد
یک نفر که دلش به شدت بهانه گیر شده این روز ها
یک نفر که نمی خواهد تغییر شغل بدهد
ولی با این همه ، مثل حراجی های خیابان نادری باید پشت دکان دل دادگی اش بنویسد
همه ی دار و ندار این یک نفر
به فروش ...
نه این یک نفر چیزی نمی خواهد در مقابل تمام دار و ندارش
فقط .......
آی شهیدان که شاد و خرم
در ساحل ارتزاق خداوندید
یک نفر در آب
نه...
در این مکاره بازار هستی
دارد می سپارد جان
حواس کی هست به این طرف؟؟؟؟؟
با شمایم،اهل هویزه:علم الهدا، قدرتی، فاضل، حکیم، خوشنویسان، کریمی، مختاری، فروزش،...
نهههههههههههههه
با شمایم باباهایی که روی آن صندلی خالی نشسته اید و نظارت کرده اید
همه ی دلخوشی های یک نفر از جنس دلتنگی را
حواستان هست؟؟؟؟؟؟؟
یک نفر دارد می سپارد جان
یک نفر که نمی خواهد شرمنده باشد،روز حساب
یک نفر که چنان دست خالی است که پای پر آبله اش دیده نمی شود
پ.ن: دیشب خواب یه شهیدی رو دیدم. الان هر چی فکر میکنم یادم نمیاد کی بود. حالم خیلی گرفته است... یاد وقتهایی افتادم که خواهر شهید علم الهدا خوابشو می دید. فقط مطمئنم سیدحسین نبود