بکر و دست نخورده بود، جبهه ی غرب، جبهه ی غریب
بکر و دسیت نخورده بود... جبهه ی غریب غرب
تنگه ی مرصاد، منطقه مطلع الفجر...
و پاوه که تا دیروز نمی دانستم در استان کرمانشاه یا به قول بچگی هامان باختران است(فکر میکردم شهری از کردستان است پاوه )
دست نخورده بود رد پای چمران در پاوه .. از آن ارتفاع وقتی به شهر نگاه می کردی و در چشم اندازت تنها شهری را میدیدی که در آن وانفسای حمله عوامل نفاق سقوط نکرد، که اگر سقوط کرده بود خدا می داند چه بر سر انقلاب نو پای می آمد
آنقدر بکر بود منطقه که بچه ها ترکش جمع می کردن از روی زمین
و مین هایی که سر از زیر خاک در آروده بودن که به خیال خودشان بترسانند ما را (همان شب که ما آنجا بودیم دو قربانی گرفتند این سر بازان خاموش و خبیث صدام )
بکر و دست نخورده بود جبهه ی غریب غرب... حتی پیشانی قهرمانان اورامانات...
پیشانی بلند فرنگیس حیدری.. دختر قهرمانی که در 18 سالگی برای دفاع از همیت و پاکدامنی خود یک عراقی را با تبر کشته و دیگری را با تمام تجهیزات به اسارت در آورده تا فریاد بزند دز تمام تاریخ که ما نسل زینب(س)یم
قصر شیرین، گیلان غرب و کرمانشاه و آمار بمب باران ها و مظلومیت های مردم مهربان و خون گرم و نازنین این مناطق...
وچند روز است که فکر میکنم چه قدر شهیدانه زندگی کردن سخت است و من چه قدر فاصله دارم با باکری .. با کاک ناصر .. با همت .. با چمران ... با آبشناسان با قجاوند و....
پ.ن: دهه فجر بر فجر آفرینان و بر وارثان فجر و سپیده مبارک باد