تقدیرم روی پای خودش بند نمی شود این روز ها
تقدیرم را در روز تقدیر به بین الحرمین خوانده اند
برای اینکه باور کنم : ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عنو ربهم یرزقون
چندی پیش بچه ی شهیدی مضطرب و دلخسته نزدیک ظهری در آستانه در اتاق ظاهر شد
نام ورشته اش را که پرسیدم فهمیدم جزو دانشجویان لیست من نیست
اما چه فرقی می کرد
مهم این بود که فرزند شهید بود
مشکلش را که گفت قول دادم کمکش کنم
باآقای... که در میان گذاشتم گفت:ازلحاظ قانونی راه نداره وما دراین موارد مداخله نمی توانیم بکنیم
جعفر غریب بود و..... آن هم بچه ی شهیدی که....
برای همین مداخله کردم بی اجازه آیین نامه ها و قوانین.
و بعد سر زنش هم شدم
اما چه باک
مهم این بود که مشکل جعفر حل بشود که شد به لطف خدا و عنایت ویژه پدرش که زنده و حاضر بود
بار دیگر که آمد خوشحال بود و از ملولی دفعه قبل در نگاهش خبری نبود
زرنگی کردم و زود سفره ام را در خانه خدا باز کردم:
خدایا اجر این لبخند را حالا می خواهم نقد و در همین دنیا
چند روز گذشته و نگذشته یکی از دانشجویان قدیمی ام زنگ زد
- شوهرم داره یه کاروان می بره کربلا شب های قدر
دو نفر جا داره
گفتم نگه داره برای شما
- ولی من گذرنامه ندارم.. تازه پول ... تازه تر....
گوش تقدیر به این حرفها بدهکار نبود که صدای خواندن حسین علیه السلام در راه بود
و پاداش لبخند یتیم ، گذرنامه کربلا بود
برای شب های قدر
تمام ثانیه هایم بی تاب است
بی تاب شب قدر
بی تاب بین الحرمین
بی تاب حسین علیه السلام ..... بی تاب خودش و رازی که بین ماست...
بین خودم .. امام رئوف علیه السلام و اما حسین علیه السلام
پ.ن : یا ام عباس علیه السلام.... یا زهرا سلام الله