می گویند : دل به دل راه دارد.
راست می گویند، اما توخودت بگو! دل کوچک من، چگونه میتواند به دل بزرگ تو راه داشته باشد؟
گفتی هر چه زخم دارید بیاورید.و من برای بارگاه آسمانی نگاهت تنها یک بال زخمی آوردم
گفتی "به یادتان هستم" و....
گفتی و هر چه تو گفتی، من باور کردم بی آنکه حتی یک کلمه بپرسم.
از پشت باورم راه زیادی آمده ام. نگذار لایه های باورم ترک بردارد.
حال که دل سودا زده ام را چون چکاوکی زخمی به آستانت آوردم، بگوآیا در حوالی خانه جایی برای ساختن آشیان هست؟
پدرم می گوید: " دورکعت نماز ، تنها دو رکعت نماز می تواند مرا به تو برساند."
مادرم می گوید:" نیمه شبها از این حوالی عبور میکنی"ومن خیلی از این نیمه شبها خواب نیستم و تن تبدار خویش را در مسیر نسیم مهربانی ات قرار میدهم.
پدرم،مادرم، برادران، خواهران و دوستانم هر کدام از تو قصه های دارند. ومن..... راستش.....
قصه ی من تنها قصه بوی یاسی است که امروز موقع طلوع آفتاب در حرم حضرت رئوف پراکنده بودی...
بین خودمان بماند... روز میلاد تو تنها اگر به خاطر بوی یاس نبود...جا نداشت اشککککککک
اما ....
پ.ن : میلاد نور دل تمام انبیاء و اولیا و اوصیاء حضرت بقیه الله الاعظم بر تمام منتظران و محبان آن حضرت مبارک باد