تقدیم به آقا محسن ناظمی و تمام فرزندان شهدای مفقود الاثر
سالی گذشت ، باز نیامد وعید شد گیسوی مادر از غم بابا سپید شد
امروز هم نیامد و غم خانه را گرفت امروز هم دو مرتبه باران شدید شد
مادر کنار سفره کمی بغض کرد و گفت امسال هم بدون تو سالی جدید شد
ده سال تیر و آذر و اسفند و... خون دل تا فاو و فکه رفت ولی ناامید شد
ده سال گریه های مرا دید وگریه کرد اما به من نگفت چرا ناپدید شد
ده سال رنگ پنجره های اتاق من هم رنگ چشم های سیاه سعید شد
بعد از گذشت این همه دلواپسی و رنج مادر نگفته بود که بابا ، شهید شد
شاعر: نمی دانم
پ.ن: با تشکر از کفشدوزک به خاطر کامنت کردن این شعر در وبلاگ قدیمی
نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 9:23 صبح روز سه شنبه 89 اسفند 10