به دلیلی پرونده اش را ارجاع داده بودند به من
روی صندلی که جا به جا شد گفت: گفتند امضای نهایی بسته به تایید شماست...
گفتم : مشکل....
شروع کرد
وسط حرفهاش بغض می کرد.
سعی می کرد بغض را فرو بدهد
انگار برایش خیلی سخت بود.
ناگهان وسط حرفها از دهانش پرید: به خون پدرم
و بغض.....
پ.ن : در آیین نامه آمده : اگر دانشجو به دلیل آلام مرتبط با جنگ.....
و این آلام مرتبط با جنگ تا کی گریبانگیر ....
کاش آنها که سهمیه را می بیننند و ....
بغض مظلومانه یک مرد را که قبل از یک سالگی یتیم شده را می دیدند
نویسنده » کربلایی ام البنین » ساعت 6:46 عصر روز دوشنبه 95 شهریور 29