پارسي يار
شبکه اجتماعي پارسي زبانان [نسخه آزمايشي]
شبکه اجتماعي پارسي زبانان [نسخه آزمايشي]
RSS
عشقستان اسماعيل
عشقستان اسماعيل ،درد ...
پيام هاي برگزيده مجله پارسي نامه اتاق پيشنهادات پارسي نامه همه‌ي پيامهاي پارسي يار
عشقستان اسماعيل
عشقستان اسماعيل ،درد ...استان خراسان رضوي / مشهد
پيام هاي برگزيده مجله پارسي نامه اتاق پيشنهادات پارسي نامه همه‌ي پيامهاي پارسي يار
برگزيدگان مجله در فروردين 1404
1 - در انتظار آفتاب
سي رتبه برگزيده بر اساس تعداد کل پيام در مجله
1 - آواي روستا
2 - « لنگرودي »
3 - *ابرار*
4 - ذره بين زنده
5 - * گل نرگس *
6 - تبسم بهار ♥
7 - قافيه باران
8 - خادمة الشهدا
9 - علي در کلبه درويشي
10 - محمد_عابديني
11 - ياسيدالکريم
12 - هما بانو
12 - * کميل *
13 - .:راشد خدايي:.
14 - *بنت فاطمه*اظهر
15 - گلهو قطعه اي ازبهشت
16 - انديشه نگار
17 - *زهرا.م
18 - مجنون الحسين ع
19 - *ميثم*
20 - ||عليرضا خان||
21 - شبستان نور
22 - * هاتف *
23 - در انتظار آفتاب
24 - «امير معظم»
25 - *قاصدك*
26 - ♥ ح. بالايي
27 - ساعت يك و نيم
27 - محمد جواد س
28 - شهريار کوچه ها
28 - مهسا خانوم
29 - ميراب عطش
30 - قلمدون
30 - *سحربانو*
+
دلم مي خواد استعفا بدم از کارم
و مدتي فقط بخوابم :)
کار خونه که کار نيست .عشق است.... البته شغلم هم عشق هست ها ولي خوب پير شدم ديگر.... - عشقستان اسماعيل
خواب خوب نيست ... وقت کمه - انديشه نگار
{a h=roozayebarani}Baran{/a} تا شما چه سني را جواني بدانيد. آن قدر از گزل روانشناسي مشهور خوشم مي آِيد که تا 25 سالگي را نوجواني ميداند. به اعتقاد ايشان شايد من ميانسال باشم ولي واقعيت اين است که سني ازم گذشته.....من مال قبل از اتقلابم ها... مي دانستي... يعني سال 57 مدرسه مي رفتم:) - عشقستان اسماعيل
+[وبلاگ]
من ديابت دارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
{a h=mobarez10}مبارز..{/a} نخند من از حرص دوست داشتم خفه اش کنم.... - عشقستان اسماعيل
+
خودش رو پرت کرده بوي صورت من بيچاره توي خواب
از خواب که پريدم گفتم : خاله دندونم درد مي کنه بزار بخوابم
نگذاشت
دوش خراب حمام را آورده که پيش پيش پيش مثلا ...
گفتم: بيا منم بشور
گفت: تو مليضي( مريضي)....
1 نظر ديگر ...
روزي هزاران هزار بار هم براي حضور کودکي در خانه شکر کني هنوز کم است... با آن چشم هايييي فندقي خوشگلش.... - عشقستان اسماعيل
امروز با خودش مي گفت : .... مال خاله... خوشگلمه..... يعني نمرديم يک نفر در زندگي ما را زيبا ديد..... - عشقستان اسماعيل
1 نظر ديگر ...
:-D - Miss fatima
{a h=mobarez10}مبارز..{/a} انشالله ممنون شما هم عاقبت شويد - عشقستان اسماعيل
+
روي پا آمده اي ديدن دختر مثلا
تو بيا باش پسر من به تو مادر مثلا
مثل شب هاي مدينه تو زمسجد برگرد
منتظر باش که من باز کنم در مثلا
فکر کن موي سرم شانه شده سوخته نيست
نزده هيچ کسي دست به معجر مثلا
من زبانم به دهانت نهم از سوز عطش
تشنه تر از مني و من علي اکبر مثلا
بکنم روي زمين با کف دستم قبري
تو مرا دفن کني من علي اصغر مثلا
دست داري مثلا غسل بده جسم مرا
عمه اسما مثلا من تن مادر مثلا
1 نظر ديگر ...
تا رسيدي به رخ نيلي و بازوي کبود
/دست بردار ز غسلم بشو حيدر مثلا
/ - عشقستان اسماعيل
ميشوم من تن بي سر به زمين ميفتم /همچو بسمل بزنم جاي تو پر پر مثلا - عشقستان اسماعيل
1 نظر ديگر ...
:'( - هما بانو
:'( - رايحه ي انتظار
+
يعن تو اين سريال دلدادگان
هيچ ردپايي
از اميد
از خدا
از .....نيست
به عنوان روانشناس وقتي پاي جعبه جادو مي نشينم هر آن مي ترسم بالا بياورم
4 نظر بعدي ...
همه 15 نظر ...
4 نظر قبلي ...
خيلي چيز مزخرفيه. نمي‌دونم چرا همه وقتشونو هدر مي‌دن براش. هر جا مي‌ريم ساعت سريال همه جمع‌اند دور تلويزيون. منم مطالعه ميکنم البته :) اين حسنو هم داره B-) - .: ام فاطمه :.
سلام. البته به نظر من هست.. - من.تو.خدا
4 نظر بعدي ...
همه 15 نظر ...
4 نظر قبلي ...
{a h=smaeil59}عشقستان اسماعيل{/a} بله دقيقا با نظرتون موافقم . اما اگر دقت کنيد بسياري از روابط غلط در اين داستان به واسطه فيلمهاي ماهواره اي در جامعه ي ما وارد شده و عادي سازي شده است ....موندم آخرش کارگردان با چه شگردي داستان را ب سمتي ميبرد که اين داستان بشود بهترين سريالي که در اين چند سال اخير مردم را جذب رسانه اي مي کند که به قول خودش اعتماد مردم را از دست داده است - انديشه نگار
{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} يک بار ديگر هم گفتم هر اتفاق خوبي بعد از اين بيافتد تخريب آنچه در 50 قسمت قبل افتاده را نمي کند. امير 50 قسمت با يک دختر نامحرم رفت و آمد دارد و پدرش هم به عنوان مبارز و مومن .... به ارغوان مي گويد شما قرار بود مدتي نامزد باشيد چي شد که ....در دين نامزدي به اين شکل نداريم. يعني دو تا نامحرم مدتهاي مديد ارتباط داشته باشند به فرض اينکه مي خواهند ازدواج کنند. - عشقستان اسماعيل
+
ديشب کمي به مادر کمک کردم محض ريا پياز پوست کندم و...
امروز اداره:
همکار 1: لباستون بوي غذا ميده ميبرم ميزارم تو سالن هواي آزاد....
من: هر طور راحتي.. اللته دستام هم بو ميده ها نمي خواي... :)
همکار 2 :بعدچند دقيقه: اين لباس شماست توي سالن؟ لباسم دستش گرفته و اورده تو اتاق
من: عمدا گذاشتيم. خانم ...گذاشتن بوش بره
همکار3: لباستون رو اوردم ...
من : آيکون کسي که مي خواد موهاي سرش رو بکنه
دو تا تعبير ميشه کرد. چه مردم مهرباني هستيم و چه قدر به فکر هم هستيم. - عشقستان اسماعيل
چه مردم فضولي هستيم و به همه چيز هم کار داريم. - عشقستان اسماعيل
بماند که لباسم اصلا در معرض بوي پياز نبوده چون تو اتاق بوده و ....دستام بيشتر بود مي داد تا لباس..... - عشقستان اسماعيل
:) - انديشه نگار
+
اين روز ها بيشتر از هميشه احساس تنهايي ميکنم
اين احساس گنگ
ناشي از گم کردن توست
مرا به خودت برگردان
+
دلم يوسفي مي خواهد
که عشقش
رسواي خاص و عامم کند.....
4 نظر بعدي ...
همه 12 نظر ...
4 نظر قبلي ...
چه خطر ناک و منکراتي شد:) خيلي وقت بود توي ذهنم وول مي خورد ولي قورتش مي دادم - عشقستان اسماعيل
با سلام / به قول يكي ازبزرگان نوشته هاي ما هم جزء اعمال ما ثبت خواهد شد / اگر فكر مي كنين كه منكراتيه پاك كردنش كار نداره - *سلام و كلامي*
4 نظر بعدي ...
همه 12 نظر ...
4 نظر قبلي ...
{a h=smaeil59}عشقستان اسماعيل{/a} :) - انديشه نگار
{a h=smaeil59}عشقستان اسماعيل{/a} بله بديهيه - .: ام فاطمه :.
+
يک پنج شنبه دلپذير پاييزي
حرم امام رضا عليه السلام
جاي همه شما خالي....
3 نظر ديگر ...
ياد ما ها هم که نميتونيم بيايم هم باشيد.. - freand
سلام خيلي خوش به سعادتتون ..براي ما هم دعا کنيدما رو بطبلن.... - من.تو.خدا
3 نظر ديگر ...
{a h=mobarez10}مبارز..{/a} يه هو ياد تمام دوستن پارسي بلاگ افتادم در اتاق کار در حرم بعد از جلسه.....خلوت بود و خلسه اي که نگو..... - عشقستان اسماعيل
{a h=rayeheentezar96}رايحه ي انتظار.مطهره{/a} به ياد همه دوستان بودم و هستم.....{a h=arameshmikhahm}2محرم{/a} {a h=mobarez10}مبارز..{/a} {a h=freand}freand{/a} {a h=bandevmaaboud}من.تو.خدا{/a} {a h=banoyedashteroya}هما بانو{/a} {a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} - عشقستان اسماعيل
+[وبلاگ]
لالايي براي بابا
اين روزها منزل شهيدي روضه دعوتيم که از وقتي دختر دار شده بود مي گفت: کارم با شهادت سخت شده... و آخرم 40 روز بيشتر با دخترش نماند - عشقستان اسماعيل
کار پدر سخت تر بود يا دختر توي خرابه؟ - عشقستان اسماعيل
{a h=mobarez10}مبارز..{/a} او همه را زيبا مي ديد و جز زيبايي نمي ديد - عشقستان اسماعيل
+
بابا
سرت روي زانوي کبود من بگذار
بيا بازي کنيم با هم
دوباره مثل آن وقتها
و من مادرت باشم .....
ببين چه قدر شبيه مادرت هستم......
بازو کبود و رنگ پريده و .....
▌► | ► | ◄