• وبلاگ : عشقستان اسماعيل ،درد دل با شهدا
  • يادداشت : آب زنيد راه را
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + پرنده 

    يا حق....
    ديروز عصر ساعت سه با صداي تلفن بيدار شدم

    دوستم با عجله گفت مياي بريم بهشت رضا

    گفتم امروز اخه واسه چي؟؟؟

    با گريه گفت پيكر شهيد برونسي پيدا شده

    با گريه اين رو ميگفت

    گفتم باشه ميام

    رفتيم باهم بهشت رضا

    عجب حال وهوايي بود

    بهشت رضاي مشهد مثل حرم آقا يك تيكه جداشده از شهر مشهده...

    اصلا حال وهواي شهر رو نداره

    دوسه ساعتي با دوستم سر مزار شهدا بوديم

    چقدر خلوت اما پر از احساس

    جاي همهگي خالي بود

    رفتيم به سردار كاوه به شوشتري و...بقيه شهدا امودن هم رزمشون تبريك بگيم

    نميدونيد عجب حس خوبي بود

    تو مسير برگشت

    يه نيم ساعتي هم مهمون اقا شديم واسه نماز مغرب

    جاتون حسابي خالي بود

    همه اين احساسهاي قشنگ رو مديون شماهستم

    با حرفهاي زيباتون در كوپه

    يادتون هست

    برگشت از اهواز به مشهد

    پاسخ

    سلام دخترم. خييييييييللللللللي خيلي خيلي ممنونم از لطف شما و قطعا اينها همه اي عنايت و نگاه شهداست كه بايد قدر دان باشيم .... و ديگر اينكه چه قدر در اين روز هاي پر از دغدغه و پر از متلك و زخم زبان و بي مهري بعضي ها.... به اين پيام دلگرم كننده از طرف شما ها نياز داشتم. من هم از شما ممنونم... امروز داشتم فكر ميكردم چه خوب مي شودو روز هايي كه ساعت 8 صبح كلاس داري ، ساعت 7 بياي اداره و صبحانه رو با هم بخوريم.....