با فعال سازي تلفن همراه، مي توانيد بدون اتصال به اينترنت و از طريق پيامک اقدام به ارسال پيام عمومي و نظر در پارسي يار نماييد.
براي ارسال پيام به پارسي يار، کافيست + در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
براي ارسال نظر برای آخرين پيامي که با پيامک به پارسي يار فرستاه ايد، کافيست ++ در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
در ازاي ارسال هر پيامک براي پارسي يار مبلغ 130 ريال از اعتبار کاربري شما کسر خواهد شد.
براي بارگذاري فايلهاي رسانه اي اينجا را کليک کنيد.
در بخش آدرس رسانه، کليه آدرسهاي تصويري، آدرسهاي صوتي با فرمت mp3، wav، wma، mid و آدرسهاي فيلم با فرمت mp4، wmv، 3gp، 3gpp، avi، mov، flv و آدرسهاي فلش با پسوند swf پشتيباني مي شود.
همچنين کليپهاي مربوط به سايت آپارات، با لينک مستقيم آن کليپ پشتيباني مي شود.
توجه : برچسب هاي زير در متن ارسالي شما قابل استفاده است. در حين ارسال پيام براي
هر کاربر، داده مربوط به آن کاربر جايگزين اين بر چسب ها مي شود.
*pb:BlogNic* : عنوان کاربر در پارسي يار
*pb:BlogAuthor* : نام و نام خانوادگي مدير وبلاگ
*pb:BlogTitle* : عنوان وبلاگ
*pb:BlogUrl* : آدرس کامل وبلاگ
گزينه ها:
هر گزينه بايد در يک سطر مستقل قرار گيرد. گزينه ها با کليد Enter جدا شوند.
براي هر پيام حداقل دو و حداکثر ده گزينه قابل تعيين است.
+مادرم ميگه خواب محمد(پسر عموي 18 ساله ام كه شب قدر فوت كرد) رو ديدم. گفت زن عمو به مامانم بگو اينجا خيلي بهتر...خدا گاهي در امتحان هاي سخت چه مسكن هاي قشنگي به بنده هاش تزريق مي كنه
+بچه هاي پسر عموي من محمد 3 روزه رفته تو کما و مرگ مغزي شده. فقط معجزه مي تونه انو برکردونه لطفا دعا کنيد.خدا بعد 4 دختر با کلي نذر و نياز اين داداش رو به دختر عموهام داد. 19 سالشه
+مرا ميبيني و دردم زيادت مي کني هر دم/ تو را مي بينم و ميلم زيادت مي شود هر دم....همين عمامه هاي مشکي.. فرقي نمي کند روي سر چه کسي باشد... ديدنشان داغ دلم را تازه مي کند...شايد يکي شان شما باشي و نشناخته باشمت... السلام عليک يا ايها العزيز@};-@};- @};- .. مسنا و اهلنا الضر....
+پير مردي بد جور مجروح شده بود. روي برانکارد مي بردنش.. کاوه آمد جلو دلداريش بدهد : گفت مرا ميشناسي... پيرمرد کرد گفت : ها که مي شناسم تو کافه اي... محمود خنديد : بيا آخر عمري کافه هم شديم
دلم براي مهرباني هاي بي تکلف باباي شهيد کاوه خيلي تنگ شده... شايد چون اين روزها بيشتر از هميشه به دعايش نياز دارم...حاجي يک بار ديگه از اون پله ها پايين بيا و دعوتم کن و برايم حرف بزن و برايم دعا کن .... - عشقستان اسماعيل
يک بار مريض داشتيم. با خواهرم از بيمارستان رفتيم مغازه حاجي کاوه ... تارسيديم اشکمان جاري شد... حاجي گفت : الان مي بندم ميرم حرم دعا مي کنم...و شفاي مريضمان را گرفت... - عشقستان اسماعيل
توي مدرسه زنگ انشاء به بچه هاي گفتم ميخوايم بريم اردو .. اردوي دو ساعته ... با 19 پسر شيطون رفتيم خونه حاجي کاوه... پير مرد مهربان تمام مدت براي بچه ها حرف زد ... شکلات داد و.... - عشقستان اسماعيل
+ما شيعيان هر سال نه.. هر روز خمس مي دهيم. يک پنجم آنچه در رگ هاي ماست به نام حسين است...همان که قطره قطره از چشمهايمان مي چکد.. هر گاه که مي گوييم حسين عليه السلام....