شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ رفته بودم منزل خواهرم خيلي وقت بود نرفته بودم سرمان به حرف زدن گرم شد دست بچه ي يک ساله اش رفت لاي در کابينت اشپزخانه درد داشت خون مي ريخت ترسيده بود اما زبان نداشت تا از دردش بگه باباش بغلش کرد تو بغل باباش فقط ناله مي کرد و من باز يک روضه مکشوف مي ديدم جلوي چشمم واقعا برام سواله چه طوري دلشان امد بچه ي 6 ماهه دختر 3 ساله بچه شيرخوار دو ساله( محمدبن ابي سعيدبن عقيل از شهداي کربلا)
freand
:'(
هما بانو
:(
عشقستان اسماعيل
رتبه 79
17 برگزیده
203 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
عشقستان اسماعيل عضو گروهی نیست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top