پيام
+
صبح که از راه رسيدم عکسش را زده بودند رو به روي اتاقم
يک عکس تمام قد که دستهايش را به کمرش زده
و زل زده توي چشم آدم
درست رو به روي ميزکار
در را که باز مي کنم
چشم توي چشم مي شويم با هم
با شهيدي که اسمش ابوالفضل است
و همين اسمش داغ دلم را تازه مي کند.....
باغ آرزوها
96/10/28
انديشه نگار
:(