شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ دبيرستان که بوديم گاهي حرفهاي عجيب و غريب ميزديم از هم عصباني مي شديم به هم مي گفتيم:آسه تا بولاريا-آميب-تک سلولي حال ندار که بوديم ميگفتيم: سيتوپلاسم ِکنار هسته ي يکي ازسلولهام درد ميکنه خسته که ميشديم ميگفتيم لعنت بربرادران سينوس- تانژانت و.... ازمعلمي حرصمون مي گرفت مي گفتيم:موهاشو باماشين چمن زني ميزنه . شوخي هايي که از لابه لاي کتاب ها در مي آمد خيلي شيرين بود . شماچي ميگيداين روزها جوان ترها
عشقستان اسماعيل
رتبه 78
17 برگزیده
203 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
عشقستان اسماعيل عضو گروهی نیست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top