سلام، فرموديد گذر بر گذرگاه عشق نمايم، نمود، داغ دل خواستي تازه کنم، نمودم . نازدانه محمد حسين بداند که پدر نظاره گر اوست، وعاشقانه به او مي نگرد، ناز دانه من هم پدرم دست مادرم را گرفت و در خون شناکنان به ديدار حضرت دوست شتافتند، آنهم آن روزهايي که من به عنوان پسر بزرگ خانه که سني نداشتم نيازمند عشق بازي با دستان پدر و مادر بودم . پدر را در مادر پيدا کن، در مويه هاي خلوت دل مادر معشوق خود دعوت به عشق بازي و تنازي کن.
درد عشقي کشيده ام که مپرس
زهر هجري چشيده ام که مپرس
در تنهايي خود دعايم که حاجتت برآورده شود ، فردا عرفه است و من تنها ي تنهاي تنها .
تو مادر داري قدرش را بدان ، دعايم کن که در خواب به ميهماني عزيزانم بروم . قدر بدان قدر خويش چون زيباي حضرت دوستي
يا علي