• وبلاگ : عشقستان اسماعيل ،درد دل با شهدا
  • يادداشت : داداشت اومده
  • نظرات : 1 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + خواهر شهيد کاظم 
    سلام
    وقتي عنوانشو خوندم يه هويي دلم ريخت.
    متوجه مي شيد ديگه دارم چي ميگم؟
    بعضي وقت ها که کوچکتر بودم همش دلم ميخواست از يه خواب سنگين بيدارم کنند و بگن: بلند شو بيا.... داداشت اومده :((

    پاسخ

    سلام.آخييييييييي الهي بميرم .شرمنده... اره مي فهمم . اون وقتها يهو تو كوچه باغاي شمال بازي ميكرديم صدامون مي زدن بدو داداشت اومده.. بدو بابات اومده... خيلي كيف داشت.... خيلي وقتها وقتي اين جناب سرهنگ سر بزنگا سر مي رسه و برام خاطره ميگه دوست دارم بزارم تو وبلاگ ، ولي نميشه.... اين بار ديگه دلو زدم به دريا....:)