• وبلاگ : عشقستان اسماعيل ،درد دل با شهدا
  • يادداشت : اگه بابامو ديدي...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + خواهر شهيد کاظم 
    تا چشم مار دور مي بينيد تند تند پستاي قشنگ قشنگ مي ذارين؟
    همش دو روز نبودما!
    راستش مامانم دستش بد جوري درد مي کرد. بايد استراحت مطلق مي کرد.آوردمش خونه خودمون تا مواظبش باشم کار نکنه.
    اما امان از اين مامانا!
    واسه اين که کار نکنه بايد ببنديش به تخت وگر نه......
    آبجي خانم رفتي حرم واسه مامانم دعا کن شديد.
    من اميدم فقط به خداست و امام رئوف
    پاسخ

    سلام. خوب بيارشون بزارشون خونه ي ما....ميبريم حرم حالشو برن:)...چشم... التماس دعا..راستي الان شما بايد بريد خونه ي مامانتونم بتكانيد آيا؟ بيام كمك:))))))))
    + رهرو 
    سلام
    اين آرزو نوشت يعني چه؟
    :((
    پاسخ

    سلام. آرزو كه بر جوانان عيب نيست. بعد هم طبيعي است هر كس به هر اتفاق از منظر تخصص و دلتنگي هاي خودش نگاه كند والا
    + م.طاهري 

    سلام

    بعضي چيزها هستند كه با گذشت زمان بهتر مي شوند و بعضي چيزها بدتر!

    كمربندها را بايد محكم بست آرميتاي عزيز، آقا علي رضا


    پاسخ

    سلام دختر گلم. شرمنده خلف وعده شد دست خودم نبود.

    اگر باباي من را هم ديدي ...!!
    پاسخ

    سكوت مي كنم امشب تمام دلتنگي ام را....