• وبلاگ : عشقستان اسماعيل ،درد دل با شهدا
  • يادداشت : شايد همين امروز
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام. عجب روايتي...
    آويني، گزارشگري...
    واي واي واي.
    بي اختيار اشکم جاري شد...
    عجب تصوري
    پاسخ

    سلام........دلم براي آويني عجيب تنگ شده... براي صداي آسماني اش و براي دلتنگي هاش.......كاش بال داشتم تا الان پرواز كنم و برم بهشت زهرا(ع) ...حيف............. به زودي روايت خواهد كرد ان شا ء الله
    + كبوتر رضوي 

    سلام

    وقتي رفتم جنوب خواستم قدم جاي پاي اين شهيد بذارم. ولي ديدم نميشه. آخه ما کجا و روايت گري شهدا.....................!!!

    پاسخ

    سلام گلم..اگه بدوني چه قدر دلم برات تنگ شده......بايد به قدر وسع خودمون تلاش كنيم خودمون رو به شهدا نزديك كنيم........به پرونده خودمون نگاه نكنيم به كرم اونا نگاه كنيم........راستي بالاخره يه خاطره فسقلي برات گفتما....بقيه اش طلبت موفق باشي